لذت فداکاری در بخشش از کیسه خودمان است
بچههای همسایه در اتاقشان که دیوار به دیوار اتاق من است تمرین قرائت قرآن میکنند. یکی از قرائتهای مجلسی عبدالباسط را پخش میکنند و سعی دارند همان آیات را با همان شیوه بخوانند. هنوز به زیر و بمهای صدایشان مسلط نیستند و وقتی میخواهند اوج بگیرند، صدایشان زیر و تیز و آزادهنده میشود. در فاصله بین مکثها به هیجان میآیند و برای هم «الله، الله» میگویند؛ درست مثل شنوندههای استاد عبدالباسط. گاهی برای استراحت، تواشیح و صلواتهای قرآنی پخش میکنند و خودشان ساکت میشوند. همه اینها با صدای بلند اتفاق میافتد، طوری که من در اتاق خودم به وضوح میشنوم. مادرشان همراهشان است و از تذکرهای مهربانانه گاه به گاهش میفهمم که او هم از بلندی صدا آزار میبیند. اما اعتراض محکمتری نمیکند. حدس میزنم تحمل میکند تا بچههایش از درس قرائتشان دلزده نشوند؛ یک جور فداکاری ظریف که مادرهای همهمان در حقمان کردهاند. فداکاری خانم همسایه و لذتی که از آن میبرد را درک میکنم اما دلم میخواهد حواسش به نازکی دیوارهای خانه و ناراحتی من ِ همسایه هم باشد.
لذتی که در فداکاری به خاطر عزیزان هست شاید در هیچ چیز دیگری نباشد؛ حتا در این که دیگران در حق خود ما فداکاری کنند. به خاطر همین لذت، خیلی از حساب و کتابها را درباره عزیزانمان از یاد میبریم. بدون فکر کردن به سود و زیان این معامله میبخشیم؛ بدون فکر کردن به این که عزیزانمان چه قدر به این فداکاری احتیاج دارند. هر چیزی را که بتوانیم میبخشیم؛ حتا اگر نخواسته باشند یا نیاز نداشته باشند یا اصلا نفهمند که بخشیدهایم. همین از یاد بردن و محاسبه نکردن، زیباترین و تحسینبرانگیزترین بخش فداکاری است. اما چیزی هست که نباید به خاطر لذت فداکاری یا هر لذت دیگری از یاد ببریم: این که جز داشتهها و حقوق خودمان هیچ چیز دیگری را نباید فدا کنیم؛ این که لذت بخشیدن یک لذت شخصی است؛ فقط ماییم که از این فداکاری لذت میبریم پس بهایش را هم باید به تنهایی بپردازیم.
فرقی نمیکند که عزیزمان، عزیز خودمان باشد یا عزیز همه. فرقی نمیکند که به فداکاری ما احتیاج داشته باشد یا از آن بینیاز باشد. فرقی نمیکند که بخششمان کوچک باشد یا بزرگ، حاصلش کم باشد یا زیاد. در هر حال، برای بخشیدن فقط میتوانیم دست در کیسه خودمان ببریم. هیچ هدف قشنگی، هیچ نیت خالصی دست بردن در کیسه دیگران را توجیه نمیکند. بین شیای که مال خودمان نباشد و زمانی که مال ما نیست و آرامشی که تعلقی به ما ندارد هیچ فرقی نیست؛ حق نداریم چیزی را که برای دیگران است ببخشیم. حتا اگر عزیزمان، عزیز خود آنها هم باشد؛ حتا اگر این فداکاری برای خاطر چیزی باشد که آنها هم قبولش دارند؛ مثلا آموزش قرآن.