یک انگیزه خوب برای خطر نکردن
شخصی به بیماری لاعلاج و کشندهای مبتلا شده بود. خودش میدانست که به آخر خط رسیده است؛ بنابراین داوطلبانه اعزام جبهه جنگ شد. تمام آرزویش این بود که شجاعانه در جنگ کشته شود. او هشیارانه میجنگید و همواره با حضور در خط مقدم جبهه سینهاش را سپر میکرد.
فرمانده که تحت تاثیر شجاعت او قرار گرفته بود، تصمیم گرفت از سرباز خود قدردانی و نشان شجاعت را به سینهاش نصب کند.
وقتی فرمانده مطلع شد که این سرباز شجاع به بیماری مهلکی مبتلا شده است، تصمیم گرفت جان او را نجات دهد. بنابراین بهترین پزشکان را از سراسر دنیا فراخواند. بالاخره پزشکان توانستند سلامتی سرباز را به وی بازگردانند. اما از آن روز به بعد هیچ کسی او را در نبردهای بعدی در خط مقدم نیافت. از شرکت کردن در عملیات دوری میکرد و دیگر تمایلی به خطر کردن از خود نشان نمیداد.
چرا؟ در حقیقت هنگامی که سرباز تصور میکرد به علت ابتلا به بیماری در آستانه مرگ است، چیزی برای از دست دادن نداشت. در نتیجه، کوچکترین ترسی به خود راه نمیداد. اما به محض اینکه درمان شد، زندگی در نظرش گرانبها آمد. دید که نمیخواهد به هیچ قیمتی جانش را از دست بدهد و دیگر اشتیاقی برای خطر کردن از خود نشان نداد.
سرنوشت سازان میدانند که برای پیشرفت در زندگی باید هر روز را روز آخر زندگی خود بدانند. با این نگرش، آنها انگیزه لازم را برای خطر کردن در راه رسیدن به خواستههای خود در درونشان ایجاد میکنند.