بالکن باشیم!
در زبان فارسی برای ستودن یک شخص، تعدادی صفت در اختیار داریم. بعضی از این صفتها جزئیترند و بعضیها کلیتر. به طور مثال وقتی میگوییم: فلانی آدم بخشندهای است، این معنا برایمان تداعی میشود که او از بخشیدن مالش یا پولش به دیگران دریغ ندارد. اما وقتی میگوییم: فلانی «آدم بزرگواری است» این بزرگواری ممکن است گاهی در بخشندگی جلوه کند، گاهی در گذشت از بدی دیگران، گاهی در چشم پوشی از عیبهای دیگران و گاهی در نگهداری راز آنها و گاهی در فرو خوردن خشم و گاهی...
اگر دقت کنیم، صفات ستایشآمیزی که از رفتارهای زیبا خبر میدهند - مثل همان بخشش- جزئیترند و صفاتی که به ذات و شخصیت ثابت آدمی اشاره میکنند، کلیتر! مثل بزرگوار، بزرگ منش، بلندنظر، بلندهمت.
حال، برخی از صفاتی که از عربی آمدهاند را بررسی میکنیم: منیع الطبع؛ کسی که مناعت طبع دارد. منیع در عربی از صفت کوه میآید؛ القلل المنیعه یعنی قلههای سر به فلک کشیده، پس مناعت طبع هم با بلندی، نسبت دارد. شریف؛ کسی که برای خود شرافت و حرمت قائل است. در فارسی میگوییم خانه شما به حیاط خانه من مشرف است. یعنی ارتفاعش بلندتر از خانه من است به طوری که از آن میتوانی حیاط خانه را زیر نظر بگیری. یا میگوییم فلانی بر فلان مساله علمی اشراف دارد. یعنی بر آن مسلط است و تمام زوایای آن توی مشتش است. اصلاً در عربی، بالکن میشود شرفه.
صفات کلانی که شخصیت ما را به گونهای شکل میدهند که از دل آنها سایر رفتارها و گفتارهای پسندیده و صفات زیبای جزئیتر بیرون میتراود، همه حول یک محور مرکزی میچرخند: «ارزش قائل بودن آدمی برای خودش و گسترده بودن دامنه وجودی او».
اگر خودت را با ارزش و مهم و شایسته احترام بدانی رفتار و گفتارت را زیر نظر میگیری و دیگر هر کاری از تو سر نمیزند، کارهایی میکنی که بشود به تو گفت: بزرگ منش، یلندهمت، شریف و...
پس، «خود» را در یابیم که این «خود» بزرگترین موهبت خداوند به آدمیزاد است.