دزدی که پس از سرقت تشکر کرد
شبی استاد بسیار عمیق در خود فرو رفته بود. دزدی به منزل او آمد و با خشونت و تهدید از او طلب پول کرد. استاد به یک صندوق کوچک اشاره کرد و گفت: «تمام پول من در آن صندوق است.»
سپس به تعمق خود ادامه داد. اما وقتی دزد به سراغ صندوق پول می رفت، استاد تعمق خود را قطع کرد و گفت: « کمی پول برای من بگذار تا بتوانم برای فردای خود غذایی تهیه کنم.»
دزد تقریبا تمام پول را برداشت و هنگامی که میخواست برود، استاد پشت سر او فریاد زد: «معمولا رسم است که پس از گرفتن هدیه تشکر میکنند.»
دزد تشکر کرد و به سرعت از آنجا خارج شد. کمی بعد دزد را دستگیر کردند. هنگام بازجویی اعتراف کرد که از خانه استاد هم دزدی کرده است.
استاد را به عنوان شاهد به دادگاه دعوت کردند. استاد در دادگاه شهادت داد: «این مرد چیزی از من ندزدیده است. من کمی پول به او دادم و او هم از من تشکر کرد.»
پس از اینکه دزد دوران محکومیت خود را پشت سر گذاشت، از استاد خواست که او را به عنوان شاگرد خود بپذیرد.