پای دل را وسط بکش!
خوب بودن فقط به این نیست که همیشه دستمان خالی توی جیبمان برود و پر بیرون بیاید و بعد با توقف کوتاهی نزدیک یک صندوق آبی و زرد کنار خیابان دوباره خالی شود. اگر دستمان را توی جیبمان کردیم و خالی بود، باز هم میتوانیم خوب باشیم.
خوب بودن فقط به این نیست که روزانه، هفتگی یا ماهیانه پولی از وسط دخل و خرج زندگیمان جدا کنیم و به فلان فقیر و بهمان بیسرپرست کمک کنیم. اگر حقوق بگیر نبودیم و دستمان به دهنمان نمی رسید، باز هم راه خوب بودن برایمان باز است.
خوب بودن و خوبی کردن میتواند خیلی نزدیکتر و دست یافتنیتر از اینها باشد.
مثل خوبی پسر بچهای که از فرط گرسنگی، سر یخچال خانهشان میرود؛ در یخچال را که باز میکند، به عوض پیدا کردن چیزی برای خوردن، شرمندگی و خجالتزدگی پدری را میبیند که از تهی بودن یخچال خانهاش رنج میبرد؛ پسر یک لیوان آب بر میدارد و با لذتی سرشار آن را مینوشد و بعد، با صدایی بلند، با صدایی که به گوش پدر برسد، میگوید: «خدا را شکر؛ چقدر تشنه بودم» و بعد باز با شکم خالی سر درسش باز میگردد.
خوبی میتواند خیلی دست یافتنیتر از آن چیزی باشد که فکرش را میکنیم؛ فقط باید کمی خلاقیت داشته باشیم، کمی زیرکی، و دو تا چشم باز. آن وقت به اطرافمان را که نگاه کنیم، مستحق زیاد میبینیم؛ کسانی را که استحقاق نیکی ما را دارند.
لازم نیست دست به جیب شویم تا صدقه بدهیم؛ باید پای دل را وسط کشید.