کی گفته بماند برای وقت پختگی...
آثار ادبی کلاسیک در میان کتابها، مانند پیران دانا و خردمندند در میان انسانها هستند. قدمتشان، قطر زیادشان و اندیشههای عمیقی که در خود دارند، همه و همه آنها را به پیران دانا شبیه میکند. با این حال، بر خلاف چیزی که ممکن است ابتدا به نظر برسد، این کتابها برای سنین پیری و پختگی انسان نیستند. بهترین زمان برای خواندن آنها ابتدای جوانی است. وقتی که ذهن هم تیز و متمرکز است و هم مشتاق روبه رو شدن با اندیشههای بزرگ درباره مفاهیم و بررسی کردن این اندیشهها برای پذیرفتن یا رد کردنشان. کسی که در جوانی چنین آثاری را بخواند فرصت کافی دارد که بقیه کتابها را در سالها بعدی عمرش بخواند. اما کسی که جوانیش را صرف خواندن کتابهای سادهتر کرده باشد، ذائقهاش را به همین کتابها عادت میدهد و در سنین بالاتر آثار کلاسیک را بیش از حد طولانی و خستهکننده خواهد یافت.
جوانی زمان انجام کارهای جدی و سخت است. زمانی است که وقت و انرژی و انگیزه کافی برای برداشتن سنگهای بزرگ داریم. هر کار بزرگی که بنا باشد در زندگی انجام دهیم باید در جوانی آغاز شود. اگر میخواهیم چیزی را در دنیای اطرافمان تغییر بدهیم یا چیز جدیدی بسازیم، باید از جوانی آغازش کنیم. جدیترین افکار و دشوارترین پرسشها ویژه سالهای جوانیاند. این وعده که «بماند برای سالهای پختگی» فریب سادهدلانهای بیش نیست. جدیت سالهای پیری چیزی نیست که یک شبه به وجود بیاید. هیچ کس با ورود به شصت سالگی، خود به خود دانا و خردمند نمیشود. آن چه در پیری به شکل پختگی و جدیت و دانایی ظاهر میشود همان تجربههای رنگارنگ و پر شور و نشاط سالهای جوانی است.
باید استدلالمان را وارونه کنیم. باید کارهای سختتر و جدیتر را همین حالا انجام بدهیم و سادهترها را به سالهای پیری و پختگی موکول کنیم.