یک داستان بودایی از عشق
مورچهای داخل بشکهای پر از آب باران افتاد. افرادی مختلف بسته به شخصیتی که داشتند هرکدام از خود واکنشهای مختلفی را نشان دادند.
تاریخ انتشار:
196 نفر این یادداشت را خواندهاند
6 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
مورچهای داخل بشکهای پر از آب باران افتاد. افرادی مختلف بسته به شخصیتی که داشتند هرکدام از خود واکنشهای مختلفی را نشان دادند:
اولین فردی که مورچه را در آن وضعیت دید، گفت: «داخل بشکه من چه میکنی؟ و فوت میکند و مورچه محو میشود.»
این خود خواهی است.
نفر بعد آمد و داخل بشکه را نگاه کرد و مورچه را دید. به او گفت: «میدانی امروز روز گرمی است، حتی برای مورچهها. تو آسیبی به کسی نمی رسانی. برو جلو، تو میتوانی در بشکه من باقی بمانی.
این تحمل و بردباری است.
نفر سوم آمد. او به تحمل و بردباری و خشم فکر نکرد. او مورچه را در بشکه دید و به طیب خاطر، یک مشت شکر به او داد.
و این عشق است...