یک داستان بودایی از عشق

یک داستان بودایی از عشق

مورچه‌ای داخل بشکه‌ای پر از آب باران افتاد. افرادی مختلف بسته به شخصیتی که داشتند هرکدام از خود واکنش‌های مختلفی را نشان دادند.
نویسنده: لئو بوسکالیا
تاریخ انتشار:
196 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
6 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

 مورچه‌ای داخل بشکه‌ای پر از آب باران افتاد. افرادی مختلف بسته به شخصیتی که داشتند هرکدام از خود واکنش‌های مختلفی را نشان دادند:
اولین فردی که مورچه را در آن وضعیت دید، گفت: «داخل بشکه من چه می‌کنی؟ و فوت می‌کند و مورچه محو می‌شود.»
این خود خواهی است.
نفر بعد آمد و داخل بشکه را نگاه  کرد و مورچه را دید. به او گفت: «می‌دانی امروز روز گرمی است، حتی برای مورچه‌ها. تو آسیبی به کسی نمی رسانی. برو جلو، تو می‌توانی در بشکه من باقی بمانی.
این تحمل و بردباری است.
نفر سوم آمد. او به تحمل و بردباری و خشم فکر نکرد. او مورچه را در بشکه دید و به طیب خاطر، یک مشت شکر به او داد.
و این عشق است...


 

کتاب زیباترین جملات از بزرگان جهان
مؤلف: نسرین عفتی باران
انتشارات راه رشد
الامام علی علیه السلام:
اُبذُلْ لِصَدِيقِكَ كُلَّ المَوَدَّةِ.
(غررالحکم 2463)
ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: