ماهی چاق
مدتی بود که مرد تاجری از بیماریهای مختلفی رنج میبرد، اما هیچ دارویی نمیتوانست رنج او را کاهش دهد. پزشک خانوادگی به او توصیه کرد که نزد یک متخصص برود. پزشک متخصص پس از معاینات دقیق، داستان زیر را برای مرد تعریف کرد:
«یک مرغ دریایی، یک ماهی چاق گرفت و فوری با فریاد خود توجه تمام مرغان دریایی دیگر را به خود جلب کرد. مرغان دریایی به طرفش حملهور شدند، آن را به شدت مجروح کردند و تمام نیروی خود را به کار بستند تا ماهی را از منقارش بربایند. آنها مرغ دریایی را تعقیب میکردند و به تدریج مرغان دریایی بیشتری به آنها اضافه میشد تا اینکه در اکثریت قرار گرفتند. بالاخره مرغ دریایی ماهی را انداخت.
مرغ دریایی که حالا دیگر رها شده بود، در کمال آرامش روی شاخه یک درخت استراحت کرد.
ماهیگیری که شاهد ماجرا بود، با خود فکر کرد: «اگر کسی بخواهد در صلح و ارامش زندگی کند، باید بتواند، رها کند.»