داستان زن زیبا!
زنی همواره برای به دست آوردن نان روزانه خود به سختی زحمت کشیده بود و با این احوال دارایی خاصی نداشت. روزی برای اولین بار در بازار تصویر خود را در آینه مشاهده کرد. آینه را برداشت و به قدری از دیدن تصویر زیبایی که در آن میدید، خوشحال شد که تنها پول خود را برای خرید آینه پرداخت کرد.
در خانه آینه خود را دور از چشم همسرش پنهان کرد، زیرا میدانست که شوهرش این کار را هدر دادن پول میداند و با آن موافق نیست. البته گاهی به سراغ آینه میرفت و در آن مینگریست و با دیدن زنی که در درون آینه به او خیره شده بود، شاد میشد.
همسرش متوجه تغییر خلقیات او شد و به زودی اطمینان یافت که چیزی را از او پنهان میکند. بنابراین یک مرتبه که زن در خانه نبود، از فرصت استفاده کرد تا دارایی ناچیز زن را جستجو کند و آینه را یافت. آینه را برداشت و در آن نگاه کرد.
فریاد زد: «لعنت بر شیطان! حدس زده بودم. مرد دیگری در زندگی او وجود دارد، اما خوشبختانه قیافه این مرد به شدت نفرت انگیز و زشت است.»