کتابها را به تاریخ بسپاریم
نمیدانم این که بعضی کتابها هم، مانند لباس و لوازم خانه، هر از چند گاهی «مد میشوند» و بعد دوباره «از مد میافتند» خوب است یا بد. بالاخره در همین گیر و دار مد شدن و از مد افتادن، بعضیها که کمتر اهل مطالعه هستند، برای اینکه از قافله عقب نمانند و چیزی از دیگران کم نداشته باشند، متوجه آن کتاب میشوند و به سختی و با اکراه هم که شده، کتاب را میخوانند. این احتمالا اتفاق خوبی است. اما از سوی دیگر، گاهی کتابهایی که مورد این توجه ناگهانی و همهگانی قرار میگیرند، انتظاری را که تحسینها و تعریفها در ذهن انسان ایجاد میکند، برآورده نمیکنند و به آن خوبی که گمان میرود نیستند. برای کسی که مقید است زمان محدودش را صرف خواندن بهترین خواندنیهای ممکن کند، این یک فریب است و زمان و تمرکزش را هدر میدهد.
درباره کتابها هم مانند بسیاری چیزهای دیگر، گذر زمان بهترین داور است. کتابهای زیادی بودهاند که در یک دوره چند ماهه یا حتی چند ساله توجه و تحسین زیادی دریافت گرفتهاند و پس از آن فراموش شدهاند. نویسندگان زیادی هستند که پس از اولین درخشش تمجیدهای زیادی نصیبشان شد اما نسل پس از آنها حتا نامشان را هم به خاطر نسپرد. بهترین برخورد با کتابهایی که آوازهشان یک باره بلند میشود این است که زمان اندکی آنها را ندیده بگیریم و صبر کنیم و ببینیم این تحسین و تمجید تا کی و کجا دوام میآورد؛ به ویژه درباره آثاری که از تحسینکنندگانشان و سلایق آنها شناخت درست و کاملی نداریم. البته چنین کاری نیازمند درجهای از خویشتنداری است. باید خودمان را راضی کنیم که در جمعهای خانوادگی و دوستانه، وقتی از آن کتاب نام میبرند ساکت بمانیم و حرفی برای گفتن نداشته باشیم. باید راضی باشیم که تعجب و شماتت را در صورت دیگران ببینیم وقتی که به نخواندن آن کتاب اعتراف میکنیم. این بها برای بعضی کم و پرداختنی است و برای بعضی سنگین و آزاردهنده. همه چیز بستگی به یک تصمیم دارد: همگام شدن با دیگران را مهمتر میدانیم یا گزیدهخوانی را.