آب بهترین چکش است!
کنار رودخانه و جویبار قدم زدهای؟ توی کوه رد آب را تماشا کردهای؟ دیدهای گاهی رد آب چه نقشی توی دل سنگ و صخره انداخته؟
آب گاهی سنگ را سوراخ کرده و حفرهای توی دلش درست کرده و تو چشم انداختی به نقش و نگاری شدن سنگ و سوراخهایش و گفتی؛ چه قشنگ... این کنده کاری روی سنگ ِ جان سخت، کار چکش نبودهها! چکش و پتک را دوبار بکوبی روی سنگ، سنگ متلاشی میشود. با چکش نمیشود آن حفرههای ظریف و نقشها را ایجاد کرد؛ انگار که از اول همان شکل بوده... این هنر کار آب است. همان آب نرم و روانی که بیشتر از دقیقهای نمیتوانی توی مشت نگهش داری. همان که اگر بخورد توی صورتت، از نوازش دستهای آب لذت میبری. آب نرم و روان انقدر با حوصله و مدام روی سنگ کار کرده که عاقبت سنگ به همان شکلی درآمده که آب خواسته. همان قسمتی از سنگ نقش و نگاری شده که آب ریخته؛ آب رقصان و آوازخوان و نرم و لطیف بر خشونت سنگ غلبه کرده است.
تو فکر کن آدمی که رو به رویت نشسته سنگ است. سخت است. تو آب باش. نرم و روان و با حوصله. مطمئن باش توی دلش نفوذ میکنی. چکشها کاری جز خرد کردن بلد نیستند!