خودت را شکل هرچه بکنی، همان میشوی
هميشه گفتند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. هميشه هم وقتی اين را شنيديم بهمان كلی برخورده كه عجب حرف بیمنطقی. ما خودمان درك و شعور و شخصيت داريم. چرا بايد همرنگ ديگران شويم. کسی در اعتراض به چنين جملهای نوشته بود: مثلا اگر وارد جايی شويم كه همه دزد هستند ما هم بايد دزدی كنيم و يا اگر معتاد هستند بايد معتاد شويم؟
شايد ابتدا با اين شخص موافق باشيم ولی به اين هم فكر كنيد كه اگر نمیخواهيم دزدی كنيم يا معتاد نيستيم پس آنجا چه میكنيم؟ برای كمك به آنها رفتیم يا برای معرفی كردنشان به پليس؟ واقعيت همين است؛ اگر وارد گروه دزدها شويد، چه دزدی كنيد، چه نكنيد شما عضو و دوست اين گروه هستيد و اين جرم پای شما نوشته میشود. مگر خلافش ثابت شود آنهم به سختی. آخرش هم كه خلافش را ثابت كرديد، همه از شما میپرسند كه خوب پس توی اين گروه چه میكرديد.
شايد بر همين اساس است كه شخصيت فرد را از روی دوستانش قضاوت میكنيم و يا خانوادهاش. برای اينكه اگر نگوييم غير ممكن ولی بعيد است كه كاملا متفاوت از خانواده خود باشی يا با گروه معتادان رفت و آمد داشته باشی و لب به دود نزده باشی. اينكه قيافهات را شبيه خلافكارها درست كنی با مثلا يک زخم چاقو كنار ابرو اگر هيچ خلافی هم مرتكب نشده باشی، مردم فکر میکنند خلافکاری.
عكس اين وضعيت هم صادق است. يعنی اينكه اگر هميشه تو گروه خيرين باشی، تو را جزو آنها میدانند. حتی اگر هيچ كمكی هم نكرده باشی.
مردم بيشتر عقلشان به چشمشان است. اگر میخواهی فكر كنند كه مهربانی خودت را به مهربانی بزن، اگر میخواهي فكر كنند كه دست و دلبازی، خودت را به دست و دلبازی بزن. هم مردم باورشان میشود و هم خودت.