بیقانونی روی خط عابر پیاده!
چند قدم راهمان را دور میکنیم یا حتی گاهی صد متر و بیشتر. گاهی یک راه مستقیم ده بیست متری را، یک مستطیل میکنیم تا به قانون احترام بگذاریم. تا به جای اینکه از خیابان بدون خط رد شویم، از خط عابر پیاده رد شویم. معمولا وقتی این کار را میکنیم، وقتی پاهایمان روی سفیدسیاهِ خط عابر پیاده است، احساس خشنودی داریم. زحمتش برایمان به این خشنودی میارزید. اما این تمام ماجرا نیست.
درست همان هنگام که از دور کردن راه و عبور از خط قانون خشنودیم، ماشینی بدون اعتنا به خط و بدون اعتنا به عابر رد میشود، فرقی نمیکند این ماشین گرانقیمت باشد یا ارزان. داستان از اینجا شروع میشود. یک طرف قضیه ما هستیم که راهمان را دور کردهایم و پاهایمان را خستهتر کردهایم، برای اینکه قانون را رعایت کنیم و برای اینکه مبادا حق همان راننده را در عبور از خیابان پایمال کرده باشیم، طرف دیگر راننده یا رانندگانی است که این حق و البته احترام ما به آنان را نادیده میگیرند. احتمالا ما توی ذهنمان این پرسش ایجاد شود که باید چه کنیم.
واضح است که اگر ما از همان راه مستقیم را میرفتیم، یا خط عابرپیاده جلوی خانه یا محلکارمان بود، رفتار ماشینها برایمان کمتر اهمیت داشت، چون یا حقشان را رعایت نکرده بودیم یا برای ادایش تلاش نکرده بودیم. اما وقتی برای احترام به دیگری تلاش میکنیم، خود به خود این انتظار را داریم که به حق ما هم احترام بگذارند.
روی خط عابر پیاده که میرویم، ماشینی که ما را مزاحم سرعتش میبیند، با ناراحتی بوق میزند، ماشین دیگری از جلومان با سرعت رد میشود و کمی ما را میترساند. حتی رانندهای سر از پنجره بیرون میآورد و چیزی میگوید. وقتی ما برای احترام به دیگری، تلاش کرده باشیم و رفتار ناپسندی ببینیم، زخمش بیشتر است.
اما باید چه کنیم؟ میتوانیم بیخیال باشیم و این ماشینها را تحمل کنیم و از کار خودمان توی دلمان خشنود باشیم. میتوانیم روی خط عابر پیاده مبارزه کنیم و به گونهای به راننده بفهمانیم که حق الان برای من است و من برای حق خودم و حق شما از این خط رد میشوم. میتوانیم بعد از یک مدت مقابله به مثل کنیم و رعایت حقشان را نکنیم...
یادمان باشد که بسیاری از رفتار زندگی ما، همین رد شدن از خط عابر پیاده و نادیده شدن حق خود است.