مادربزرگ گهواره نمیخواهد
مادربزرگها و پدربزرگهای واقعی، همیشه شبیه تصویری که فیلمها و انیمیشنها از آنان میسازند نیستند. آن هالهی مقدسی که در آثار داستانی میبینیم، آن آرامش و ثبات آسمانی و آن شکیبایی زایل نشدنی، همیشه در وجود آنها به چشم نمیخورد. البته محبتی که به ما کوچکترها دارند و همینطور تجربهای که در طول سالیان کسب کردهاند، آنها را نرمتر و انعطافپذیرتر از اغلب ما میکند. اما از آن تصویر فرشتهگونه نیز فاصله زیادی دارند. این توقع زیاد و ناممکنی است که بخواهیم آنها را شبیه تصویری ببینیم که تلویزیون ارائه میدهد.
پیری، حتی اگر همراه با سلامتی کامل و بینیازی مالی باشد و هیچ سایه ناخوشایندی آن را تیره و تار نکند، باز هم نمیتواند به تنهایی باعث رضایتخاطر و ثبات و آرامش و خوشبختی شود. تا وقتی این گمان اشتباه را کنار نگذاریم، نمیتوانیم به آسایش بیشتر والدین کهنسالمان کمک کنیم.
انسان کهنسال نیز، درست به اندازه دیگران و شاید حتی بیشتر از آنها، نیاز دارد که بر اساس عادات و ارزشهای خودش زندگی کند و بتواند قابلیتهایش را به کار بگیرد. باز برخلاف تبلیغات فریبنده رسانهها، آنچه کهنسالان میخواهند، یک صندلی راحت در کنار آتش و پرستاری بیوقفه و زمان بیپایانی برای تفکر و مراقبه نیست. آنها نیاز دارند که زندگیشان را به هرشکلی که تا کنون پیش بردهاند پیش ببرند و اگر دیگران تلاشی برای کم کردن بارهای روی دوش آنها میکنند، آن قدر افراط گونه نباشد که آنها را در بیوزنی و بیکاری مطلق رها کند. اگر به مادربزرگ و پدربزرگ فرصت ندهیم که از نیروی جسمی و ذهنی خود استفاده کنند، تلخی و افسردگی و احساس پوچی را به آنها تحمیل کردهایم.
اگر پدر و مادر پیر ما مستقل از ما زندگی میکنند لازم است که به این استقلال و به توانایی آنها در حفظ آن احترام بگذاریم. تلاش برای جهت دادن به زندگی آنها و دخالت در تصمیمگیریهایشان دست کمی از اهانت ندارد. اما اگر با ما و همراه ما زندگی میکنند، باید اجازه بدهیم که کمککارمان باشند و وظایف و مسئولیتهای مشخصی را که خودشان میل دارند بر عهده بگیرند. ناتوان فرضکردن کهنسالان، درست به اندازه بیتوجهی به آنها، احساساتشان را جریحهدار میکند.