رفتی و حفرهای خالی در دلم ماند...
اگر آب راهش را میکشد و میرود پای درخت، معنیاش این است که شش ماه دیگر و وقت بهار، درخت غرق شکوفه شود و میفهمیم که آب راهش را درست رفته است. اگر تمساح فک نیرومندش را باز میکند، فکی که قادر است گوزنی را از گردن بگیرد و با خود به درون آب بکشد، و پرندهای کوچک از آسمان و همه درختها میگذرد و یکراست توی دهان تمساح میرود تا به دندان او نوک بزند، معنیاش این است که اینجا یک پیوند واقعی میان تمساح و پرنده در کار است؛ پرنده غذا میخورد و تمساح دندانهای خود را خلال میکند. هر جذبی در طبیعت یک ریشه واقعی دارد، جز وقتی که مثل همه موارد دیگر، آدمی این قاعده را بر هم میزند. چقدر دوستیها داریم که ریشه پیوندشان واقعی نیست!
علامت این دوستیها آن است که اگر پیوند بریده شود، هیچ اتفاق واقعی نمیافتد، در حالی که اگر پیوند آب و درخت قطع شود، آب دیگر آب نمیماند، بلکه میماند و میشود مرداب. اگر آن دو فکّ غول آسا از هم فاصله نگیرد و راه را برای آن مهمان کوچک باز نکند، پرنده از بیغذایی میمیرد و تمساح از بیدندانی. اگر دوستی واقعی باشد، قطع رابطه با او رگ و ریشه ما را میزند و جراحت آن هرگز مرهمپذیر نخواهد بود. این همه دوست شدنها و فاصله گرفتنها به خاطر آن است که اصلا دوستیای در کار نبوده. مثلا دست تصادف من و تو را مدتی در ادارهای همکار کرده. و همان طور که وقتی با آن اداره تسویه حساب کردی و رفتی، تا مدتی دلت برای اتاق کارت و صندلیات تنگ میشود، ممکن است دلت برای من هم تنگ شود. ولی از دل برود هر آنچه از دیده برفت. مدتی میگذرد و نه من و نه تو، احساس حفرهای خالی در قلبمان نمیکنیم.
حفره خالی در قلب، علامت دوست واقعی است.