با ویروس مشکلات نجنگ
بدجور سرما خوردهای. آب، مثل ناودان از دو سوراخ بینیات سرازیر است. عطسه پشت عطسه، آنقدر که عطسهها از قفسه سینه تا فرق سرت را گرفته و رها کرده، سرت درد گرفته. چایی روی چایی میخوری و مادر پشت سر هم برایت آب لیمو شیرین میگیرد. شب که میشود، تب و هذیان به سراغت میآید. بلند میشوی و شب اردیبهشتی، روی تیشرت، پیراهن و روی پیراهن، جلیقه و روی جلیقه کاپشن میپوشی و کلاه بر سرت میگذاری و باز هم لرزان به درمانگاه شبانه روزی محلهتان می روی. به دکتر خواب آلود میگویی :«هر چند تا آمپول لازم باشد، بدهید که من زودتر سرپا بایستم، فردا کلی کار دارم.» دکتر هم مثل همه دکترها خونسرد میگوید: « برایت آنتی بیوتیک ننوشتم، ویروسیه، باید خودش رد بشه، فعلا دو روز باید خونه بخوابی.»
فردا زنگ میزنی به دو سه نفر که با آنها قرار کاری گذاشته بودی و همه را لغو میکنی. بعد دوشاخه کار را از پریز ذهنت بیرون میکشی و شلغم پختهها را با چنگال از قابلمه بیرون میآوری و با نمکدان میروی به اتاقت، روی تخت دراز می کشی و پتو را تا روی سینهات بالا میبری و شلغم خوران، رمان می خوانی تا چشمت سنگین شود و خوابت ببرد.
بعضی از گرفتاریهایی که در زندگی دچارشان میشویم، مثل بیماری ویروسیاند. باید با این جورگرفتاریها مدارا کرد و کجدار مریز طی کرد تا دورهشان بگذرد.
به تجربه در این گونه موارد، برایمان ثابت شده که هر قدر بیشتر دست و پا بزنیم، خود را خستهتر کردهایم و توانمان را برای تحمل آن گرفتاری کاستهایم. و سایه ناامیدی را پر رنگتر ساختهایم. اینجور گرفتاریها معمولا یک گشایش بسیار شیرین و غیرمنتظره از پس خود به همراه میآورند. کافیست ذهنمان را رها کنیم. روی تخت دراز بکشیم و استراحت کنیم و بگذاریم ویروس مشکل، آرام آرام از زندگیمان بیرون برود.