باران که می‌بارد تو می‌آیی...

باران که می‌بارد تو می‌آیی...

راستی چندتا از دوستانت، باران‌اند و برای چندتا از دوستانت باران هستی؟
نویسنده: پیمان توکلی
تاریخ انتشار:
166 نفر این یادداشت را خوانده‌اند
2 نفر این یادداشت را دوست داشته‌اند

صدای باران از آن صداهایی‌ است که آدم را به خود می‌آورد. مخصوصا اگر در داخل خانه نشسته باشی و یک آن صدای تند و تند برخورد قطرات باران را بر زمین بشنوی. ناخودآگاه می‌آیی کنار پنجره. انگار صدای پای مهمانی را در حیاط شنیده باشی و با اینکه می‌دانی کیست باز هم مشتاقی که مطمئن بشوی. بله. خودش است! باران آمده!
بعضی از دوست‌های آدم می‌توانند مثل باران که صدای پایش آدم را به خود می‌آورد، دگرگونت کنند. آن قدر که از درون خانه تنهایی و انزوایت بیایی بیرون، آن هم سراسیمه و با عجله! برای اینکه مهمان ناخوانده‌ای را که میدانی کیست ببینی.
باران می‌آیدو  با خود همه حس‌های خوب را می‌آورد. به خاک بی‌جان طراوت می‌بخشد و زندگی را زنده می‌کند. در سایه باران درختان قد می‌کشند و گل‌ها  سر ذوق می‌آیند. بعد از هر باران صدای گنجشک‌ها آهنگین‌تر از پیش می‌شود و این همان چیزی‌ست که ما از یک دوست خوب می‌خواهیم. اینکه طراوت را به زندگی‌مان برگرداند و حس رویش، رشد و تازگی را در وجودمان زنده کند. حسی که در هوای خشک کمتر می‌توان پیدایش کرد.
باران‌های اینچنینی از آن باران‌هایی هستند که دوست داری زیرشان خیس شوی. حتی اگر همه مردم دنیا زیر این باران‌ها چتر بر سر بگیرند. دوست شدن با این جور آدم‌ها به راحتی بستن یک چتر است. زود خیس می‌شوی و همه وجودت را از حس لطیف دوستی سرشار می‌کنند.
راستی چندتا از دوستانت، باران‌اند و برای چندتا از دوستانت باران هستی؟
 

ایمیل شما :
ایمیل دوستان : (جداسازی با کاما ،)
نام: ایمیل: نظر: