مواظب باش به الاغ توهین نکنی!
گاهی وقتها که به کسی ناسزا میگوییم، به او ستم کردهایم. عصبانی میشوی و میگویی: عجب خری هستی! ستم کردهای زیرا او خر نیست او انسان است و تو او را از مرتبهای بالاتر به مرتبهای پایینتر فرو کاستهای. اما گاهی وقتها که به کسی نا سزا میگوییم، نه به شخص که به آن حیوان بیچاره ستم کردهایم.
طرف بداخلاق است نه اینکه الان بداخلاق است چون خسته شده یا اعصابش از چیزی خرد شده است. انگاربداخلاق از مادر زاده شده و سر هر مسألهای به تو میپرد و چرت و پرت بارت میکند و حرمتت را در جمع فرو میریزد. تو خودت را میخوری و چون مثلا بزرگتر است، سکوت میکنی. بعد به رفیقت که در جمع حاضر بوده، می گویی: یارو عجب سگیه! اینجا تو به سگ ستم کردهای! سگ باید خلقاش سگی باشد، اگر نباشد دزد خانه و گرگ بیابان از او حساب نمیبرند. ولی این یکی آدم است و خلقش سگی است.
حالا حکایت کلمه سنگدل هم همین است، هرکس که رحم در دلش نباشد را سنگدل لقب میدهیم. ولی غافلیم که سنگ هم دلی دارد و چه بسا در دل آن یاقوت و فیروزه و لعل و عقیق مثل گنج نهفته باشد. و چه بسا دل سنگ بشکافد و چشمهای به زلالی اشک چشم از آن بجوشد؛ زلزله شبانه دل سنگ را نرم کند، دل سنگ بترکد و از شرم و شوق اشک بریزد و چشمه روان شود. ما میگوییم سنگ دل ولی آن صخره سخت و خشن را نمیبینیم که شقایق با ساقه باریک و گلبرگهایی آن همه نازک از آن طلوع کرده است، چه دل خونی داشته است این صخره!
ما میگوییم سنگ دل ولی این همه سنگ که خانه نخستینشان کوه بوده است و اکنون بافروتنی خود را زیرپای ما فرش کردهاند، کجا دلشان مثل دلهای آدمیان بیرحم و خود بزرگ بینی است که ما به آنها میگوییم سنگدل و به سنگها ستم میکنیم! بعدا جواب سنگها را چه میدهیم؟