این دانشآموزهایی که تا آخر سال مهمان هستند!
سیزده سال است که در مدارس تدریس میکنم. یکی از تجربههای گرانبهای این سیزده سال تدریس برای من این است که: کی، چگونه، تا کجا و برای چه به دانش آموزم فرصت بدهم؟
به کدام دانش آموز باید فرصت داد و از توبیخ و تنبیه او گذشت و یقه کدام دانش آموز را باید چسبید و او را از کلاس پرت کرد بیرون؟ کدام دانش آموز را باید به دفتر معرفی کرد و اولیایش را خواست و با کدام دانش آموز باید مساله را پشت در کلاس حل کرد؟ کِی باید چشمت را روی شیطنت دانش آموزی در حین درس دادن ببندی و به روی خودت نیاوری و کی باید مثل صاعقه بر سرش هوار شوی و نسقش را بکشی تا دیگر خودش را جمع و جور کند؟ این سوال ها ظاهرش ساده است اولی یافتن پاسخ برای تک تکشان جز با سالهای سال تدریس به دست نمیآید و چندان قابل انتقال و توضیح دادنی هم نیست.
نکته بنیادین این است که بفهمی با یک آدمیزاد سرو کار داری و پیش خودت تصور کنی که این موجود یک سر و دو گوش که رو به روی تو پشت نیمکت نشسته، خانوادهای دارد، پدر و مادری و حتما خواهر و برادری، خصوصیات ژنتیک و موروثی دارد که تغییر کامل آنها محال است و خصلتهایی ناشی از نوع تربیت خانوادگیاش پیدا کرده است که تغییر کامل آنها نزدیک به محال است. سرانجام اینکه قرار نیست توی معلم او را تغییر بدهی بلکه قرار است او خودش را با کمک و راهنمایی تو تغییر بدهد. به این جا که میرسیم، درمییابیم که چه تنبیه و توبیخ دانش آموز و چه فرصت دادن به او برای یک هدف است: توجه دادن او به وضیعت خودش که اگر خودش متوجه وضع خودش نشود، هرگز هیچ اتفاق مبارکی نمیافتد. توبیخ، تنبیه، گذشت و فرصت دادن یک جور تعلیق ایجاد میکنند؛ یک جورهایی باید آونگ باشی میان همه اینها مثل آن که گفتهاند کج دار و مریز. حال با وجود همه این حرفها اگر دبیر و معلم راهنما و پس از آن معاون آموزشی یا پرورشی و آخر از همه مدیر به این نتیجه رسیدندکه فلان دانش آموز قابل تغییر نیست چه میشود؟
در بیشتر مواقع این اتفاق میافتد: با او که مشکل درسی و انضباطیاش از همه بیشتر است، کسی کاری ندارد و فقط مواظبند که دیگران را خراب نکند . دست به ترکیبش نمیزنند و اگر دبیری گله تازهای از آن دانش آموز به دفتر آورد، مدیر یا معاون یا معلم راهنما میگوید: ایشان تا آخر سال میهمان ما هستند.
فرصت هایی که در زندگی به ما داده میشود ، همه یک جور نیستند. ای کاش که در مدرسه زندگی، ما از آن دانش آموزانی باشیم که چون امید هست که خودشان خودشان را تغییر دهند، به آنها فرصت «بخشیده» میشود، نه چون دیگر امیدی به ما نیست بهمان فرصت میدهند...