رژیم گرفتم تا بدیهایم آب شود!
چند روز است رژیم لاغری گرفتهام و کمی سخت است رژیم را ادامه بدهم؛ حتی وقتی خم میشوم که بند کفشم را ببندم از ضعف به نفس نفس میافتم. اما در همین دو هفتهای که رژیم را شروع کردهام، شلوار جینم که این اواخر میبایست با نذر و نیاز دکمهاش را میبستم قدری راحتتر به پایم میرود. من از آن چاقهایی هستم که زود لاغر میشوند! یک تیشرت مارک خیلی خوشرنگ هم دارم که خوب با رنگ پوستم و شلوار جینم هماهنگ میشود و پیش از رژیم، دیگر قابل پوشیدن نبود، بس که به شکل زنندهای به تنم میچسبید و قالب شکم برآمدهام میشد. چند روز پیش، از سر امتحان آن را پوشیدم. نمیدانید چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم، اگر چه با اغماض، میشود آن را پوشید و از آن حالت تن چسبان در آمده است. این چیزها برای کسی که زحمت رژیم گرفتن را بر خود هموار میکند و از خیر یکی از بزرگترین لذتهای زندگی، یعنی خوردن میگذرد، تشویقی است برای ادامه دادن راه. خیلی از کسانی که رژیم لاغری میگیرند ترازو میخرند و روز به روز خود را وزن میکنند تا هر روز روحیه بگیرند.
در مسیر خوب شدن و خوبتر شدن هم، ما که از بدیها رژیم میگیریم و از لذت آنی و دفعی که بسیاری از بدیها دارند چشم میپوشیم، میتوانیم با آزمایش کرن و به قول امروزیها تست کردن بعضی از چیزها بفهمیم چقدر از بدیهایمان کم شده است. راههای مختلفی برای این آزمایش وجود دارد. آدم وقتی برخی از خلقیات بد در وجودش جا گیر میشود، توان برخی از کارهای خوب را در خود از دست میدهد. مثل کسی که چاق و سنگین میشود و به خاطر این سنگینی تنبل میشود.
رژیم که گرفتی و آن چربیها را آب کردی، میبینی بدون این که خودت بخواهی یا حتی متوجه شده باشی، بسیاری از آن تنبلیهای سابق را گذاشتهای کنار، رژیم خوب شدن و رژیم گرفتن از بدی هم اثرش ناخوداگاه آشکار میشود . یک مدت که میگذرد ، میبینی روحت سبک شده است و دلت نرم؛ دیگر هرچیزی کلافهات نمیکند و کاسه صبرت به مجرد کوچکترین ناملایمی لبریز نمیشود. خوت نمیدانی که این سبکی و نرمی از کجا آمده است، میبینی که خندههایت بیشتر از ته دل شدهاند غم روی دلت نمیماند، مثل کف روی آب میرود و شادی از توی دلت قُل قُل میکند و مثل چشمه میجوشد و بالا میآید.