یک برخورد شرافتمندانه در تاکسی
گوینده رادیو، پیامک شنوندهای را میخواند در پاسخ به اینکه اگر بدانید تا دو روز دیگر خواهید مرد چه میکنید؟ شنونده میگوید: «حتما به سراغ پدر و مادرم میروم، به همه میگویم دوستشان دارم، دینهایم را ادا میکنم» راننده میگوید: «شاهکار میکنی این را که همه بلدند». کارشناس میگوید اما از نشانههای مومن همین به یاد مرگ بودن است. مسافر عقبی کرایهاش را میدهد. کارشناس میگوید با به یاد مرگ بودن دل از شقاوت دور میشود و مهربان، و انسان از سقوط در ورطه مادیات در امان میماند. راننده 500 تومان به مسافر میدهد. «حاجی بقیه ما 700 میشه، نه 500». «نه خیر آقا درسته». «مگه شهر هرته هرروز 100 تومن، 200 تومن اضافه میکنید.» کارشناس از حق الناس می¬گوید که بر دو نوع است، مالی و آبرویی. مسافر بغلی میگوید: «حالا شما کوتاه بیا». «دِ چرا کوتاه بیام. مگه من پولامو از رو زمین جم میکنم». راننده که دلش میخواهد مرگ را فراموش کند، صدای رادیو را کم میکند. «همینه که هست داداش. ناراحتی با اتوبوس برو» «به شما چه ربطی داره من با چی میرم...» حالا دیگر صدای رادیو را هم شنیده نمیشد. با خودم فکر میکنم حتی اگر یک نفر و برای یک لحظه به یاد مرگ باشد چه اتفاقهای خوبی خواهد افتاد.
شرافتمندانه دستم را در کیفم میکنم و درحالی که به پایان زندگیام میاندیشم؛ در کیفم دنبال پول خرد میگردم تا کسی حقم را نخورد. شاید باید در رعایت حق الناس به دیگران هم کمک کنم!