هیچ چیز را برای همیشه کنار نگذاریم
پیش میآید و هیچ عجیب نیست که از بعضی چیزها خوشمان نمیآید. بیهیچ دلیلی از یک غذا متنفریم، از یک خیابان بدمان میآید یا حتی حس خوبی به یک شبکه تلویزیونی نداریم. همه ما یک یا چند نوع از اینها را تجربه کردهایم. من از قهوه خوشم نمیآید. اما دلم میخواهد خوشم بیاید. میدانم قهوه خوب است و فوایدی هم دارد. برای همین است که هر چند وقت یک بار، دوباره سراغ قهوه میروم و با این امید که اینبار ازش خوشم بیاید، چند جرعه مینوشم. اگر خوشم آمد که خیلی خوب، اگر باز هم خوشم نیامد، چیزی از دست ندادهام.
آدمها از خوردنیهای باارزشترند؛ خیلی باارزشترند. ما بعضی از آدمها را کنار میگذاریم و از آنها دور میشویم؛ گاهی با اختیار، گاهی از سر ناچاری. از کسی دشمنی میبینیم، ترجیح میدهیم از او فاصله بگیریم. از کسی بدعهدی میبینیم، ترجیح میدهیم دوستیمان را کمرنگ کنیم. اما چه خوب است که آدمها را برای همیشه حذف نکنیم؛ هر چند وقت یک بار دوباره برگردیم و یکبار دیگر از کنارشان بگذریم و ببینیم که آیا میتوان باز روی رفاقتشان حساب کرد یا نه.
هیچ چیز را برای همیشه کنار نگذاریم و خودمان را از فواید هیچ چیز محروم نکنیم. شاید این چیزی که امروز یک گوشهاش مایه آزار ماست و هزاران فایده برای ما دارد، چند وقت دیگر این یک گوشه آزاردهنده خود را دور انداخته باشد. از این گذشته، شاید ما هم تغییر کنیم. شاید آن خلق و خوی دوستمان که ما را آزرده، و ما چارهای جز جدایی از او نیافتهایم، امروز دیگر ما را نیازارد. شاید امروز بتوانیم او را همینطور که هست بپذیریم. شاید بتوانیم بپذیریم که کسی با این همه خوبی و با این همه ویژگیهای مثبتی که دارد، چه باک که یک نقطه منفی هم داشته باشد.
طبیعی است که از بعضی آدمها و بعضی چیزها فاصله بگیریم، اما کاش هیچگاه برای همیشه از کسی یا چیزی فاصله نگیریم و جایی برای بازگشت دوباره، همراهی دوباره، و رفاقت دوباره بگذاریم.