بزرگ و با شکوه، به چه قیمتی؟!
بادکنک، شی جالبی است. وقتی هیچ بادی در آن نباشد، پلاسیده، چروک و کوچک میشود. خلاء وجودش را مضمحل میکند. بادکنکی که باد ندارد، پر رنگ و قابل کنترل است. مثل موجود مردهای است که نمیتواند هیچ صدمه بزرگتری، جز همین «یک گوشه افتادن» ببیند؛ یعنی در حالت عادی آسیب بیشتری نمیتوان به او زد. برای او همین بس که بادی ندارد تا مثل یک اسباب بازی نو و تازه در دست کودکان و یا روی تن باد به این سو و آن سو پرواز کند.
درونش که پر از هوا باشد اما، پر از زندگی و حرکت میشود. هر چه قدر بیشتر بادکنک را باد کنیم، شفافتر و روشنتر به نظر میرسد. کنترل کردنش هم سخت میشود، بیشتر میل به بالا رفتن و ارتقاء یافتن دارد، کوچکترین ضربه اهرمی میشود تا در هوا معلق شود و بپرد، بادکنک ِ پر باد یک جورهایی توی چشم است و توجهها را به خود جلب میکند.
باید اعتراف کرد، بادکنکهایی که خیلی باد میشوند، شاید خیلی بزرگ و باشکوه به نظر میرسند، اما به همان میزان هم آسیب پذیرترند. بادکنکی که بیش از حد معمول باد شود، کافیست نیشتری بخورد تا به تکههایی ریز و تیره بدل شود. صدای پاره شدنش هم تنها برای لحظهای گوش اطرافیان را میآزارد؛ پس از چند ثانیه، همه چیز به روال عادی خود برمیگردد و گویی آب از آب تکان نخورده است.
هوای درون بادکنک اگر اندازه باد شود، حس سرزندگی و حرکت در او خیلی متعادل به نظر میرسد. دیرتر میترکد، عمر مفیدش بیشتر میشود. دل افراد بیشتری را شاد میکند، بیشتر میشود با آن بازی کرد و بیشتر توی جشنها و میهمانیها استفاده میشود. کودکان بادکنکهای بزرگ را خیلی دوست دارند، اما از بادکنکی که دیرتر سوراخ شود و بترکد بیشتر خوششان میآید.
شاید دیده باشید که برخی کودکان برای ترکاندن و پاره کردن بادکنکی همه زور و قدرتشان را به کار میگیرند و به نتیجه نمیرسند! طوری به نظر میرسد که انگار بادکنکهایی که هستند، اما باد کمتری دارند قدرتمندتر از آنهایی هستند که باد بیشتری دارند و ظاهرا بزرگتر و باشکوهترند.
راستی که ما آدمها چه قدر شبیه این بادکنکها هستیم.