همه چیز را الک کنیم
دور و برمان را نگاه کنیم. قفسه کتاب، گنجه لباسها، داروهای داخل یخچال، انبوه ایمیلهای خوانده شده و خوانده نشده و حتی شمارههای داخل گوشی تلفن. همه چیز را یک بار دیگر نگاه کنیم. خیلی چیزها پیدا خواهیم کرد که دیگر ازشان استفاده نمیکنیم. کفشهای کتانی دیگر اندازه پا نیستند. خیلی از کتابها را خواندهایم و این قدر وقت نداریم که دوباره بخواهیم بخوانیمشان. بسیاری از ایمیلها شبیه روزنامه هستند، مثل حرف زدن با یک دوست در یک پیادهروی، وقتی که شنیده میشوند، تمام شدهاند. حتی گاهی چیزی بدون اینکه ازش استفاده کرده باشیم، دیگر برایمان ارزشمند نیست. شاید دیگر حوصلهاش را نداشته باشیم. شاید مثل یک سیدی یا حتی کمی قدیمیتر مثل یک نوار کاست باشد که روزگارش تمام شده است.
وسائلی که کنار ما هستند، اما هیچ رابطهای با ما ندارند و تنها گوشهای ساکت نشستهاند و شاید تنها همنشینشان در این روزها، غبارهای معلق در هوا باشد. یک راه حل ساده و البته شگفتانگیز میتواند به کمک تنهاییشان بیاید. تصمیم بگیریم آنها دیگر برای ما نباشد، یا چیز دیگری باشند. کتابهایی را که دیگر نمیخوانیم، به یک کتابخانه یا یک دوست هدیه بدهیم. گاهی ارزش یک هدیه مستعمل از یک هدیه نو بیشتر است. من با چسباندن چند نوار کاست به هم، یک جامدادی برای خودم درست کردم. دیگر این نوار کاستها، یک شی بیارزش که گوشهای را اشغال کرده بودند، نیستند، یک جامدادی جالب هستند. البته همیشه به این خوبی پیش نمیرود، گاهی باید چیزهایی را دور ریخت. نمیشود هدیهشان داد یا عوضشان کرد یا ... شاید این وسائل دورریختنی باید یک زندگی جدید را آغاز کنند.
بعد از این غربال، چه اتفاقی میافتد؟ ما چیزهای کمتری داریم. اما با همهشان رابطه داریم و دوست هستیم. احساس سبکی بهمان دست خواهد داد. دیگر چیزی وجود ندارد که گوشهای بدون استفاده نشسته باشد. راستی، حتی میتوانیم ذهنمان را هم غربال کنیم.