آدمیزاد فقط باید به خودش برگردد!
یک بار دور و برمان چشم بگردانیم. هر چیزی دارد به چیز دیگری تبدیل میشود. تخم مرغ را در روغن داغ میشکنیم و نیمرو درست میکنیم و نوش جان، گاهی وقتها هم که نطفهای در تخم مرغ است بنا به حکم شرع یا به خاطر چندشآور بودن آن، قاشق میاندازیم و نطفه را که شبیه یک قطره خون است از لابه لای تخم مرغ در حال جلز ولز کردن در روغن داغ در میآوریم. نوش جان! ولی یک لحظه فقط یک لحظه فکر کن که این نطفه ساده میتوانست یک مرغ یا خروس جدید شود و آن مرغ یا آن خروس جوجه درست کنند و آن جوجهها مرغ و خروسهای دیگری شوند و جوجه درست کنند و .... میشد دیگر نمی شد؟
در یخچال را باز می کنیم با هم می شماریم که چند فرآورده از فیلتر موجودیتی به نام گاو گذشته است و به چیز جدید و مستقل و به درد بخور و منحصر به فردی بدل شدهاند: شیر، ماست، پنیر، کره، خامه و... هر چیز در حال تبدیل شدن به چیز دیگری است. این وسط، تنها موجودی که به هیچ چیز دیگر تبدیل نمیشود آدمیزاد است. آدمیزاد در خودش بالا و پایین میرود و خود، این خود آدمیزاد از پایینترین درجات وجود را در خود دارد تا بالاترین درجات را؛ تا آن جا که هستی، هستی ِ مطلق است و ما به او خدا میگوییم و با او حرف میزنیم. دیدهاید که دستگاههای دیجیتال در حال پخش موسیقی بالا و پایین رفتن فرکانس را نشان میدهند. اگر دستگاهی بود که نشان میداد در هر لحظه ما از کدام ناحیه وجودمان داریم به جهان نگاه میکنیم و لحظه بعد در کدام ناحیه دیگر هستیم شاید اختلاف فرکانسها گاهی بینهایت میشد. یک لحظه آن قدر بدیم که اگر بعداً آن لحظه ما را به ما نشان بدهند قطعاً باورمان نمیشود و یک لحظه شاید واقعاً یک لحظه دیگر آن قدر خوبیم که حد ندارد. آدمیزاد به هیچ چیز قرار نیست تبدیل شود حتی ما فرشته هم نمیشویم ما خود خودمانیم، «خود خودش است» این را خدا گفت وقتی پدر ما آدم را خلق کرد؛ «خود خودش است». ما اگر روزی به خود خودمان بازگردیم آن وقت خدا، رو به فرشتههایش میکند و میگوید: دیدید گفتم؟ خودخودش است...