اگر به خودت ایمان داری، از حرف نترس
فوري ناراحت ميشويم كه آش نخورده و دهان سوخته. چرا مردم به ما تهمت ميزنند؟ من هنوز هم فكر ميكنم مردم عقلشان به چشمشان است. يعني همان چيزي را باور ميكنند كه ميبينند. تمام اين زود قضاوت كردنها هم ناشي از همين مساله است و هنوز هم فكر ميكنم اين تهمتهايي كه به ما ميزنند، ناشي از رفتار خودمان است. خودمان كاري كردهايم كه مردم به ما شك كردهاند. نميگويم مردم هميشه درست ميگويند و درست قضاوت ميكنند. از قديم گفتهاند در دروازه را ميشود بست ولي دهان مردم را نه. جلوي زبان همه مردم را كه نميتوان گرفت. اما جلوي خودمان را ميتوانيم بگيريم. دختري كه خيلي دير به خانه ميآيد، پسري كه دوستانش به بدنامي معروف هستند. مسافرتهاي تنهايي كه ميرويم. حتي خيلي از لافزدنها و خاليبنديهايمان. از مهمانيها و پارتيهاي نرفتهمان تعريف ميكنيم و از هزاران عاشق سينهچاك خودمان...
اصلا منظورم اين نيست كه دختر در را به روي خودش ببندد و در خانه بنشيند، بيرون نرود، كار نكند، در اجتماع نباشد، ولي انتظار هم نداشته باشيم كه مردم از روي همين رفتارها، ما را قضاوت نكنند و از دل ما خبر داشته باشند. همه ميدانيم و اعتقاد داريم و به چشم خودمان ديدهايم و با روح و جانمان تجربه كردهايم كه هيچچيز براي يك آدم سختتر از تهمت خوردن نيست و شايد همه ما روزي قرباني همين تهمتها و قضاوتهاي ناعادلانه بودهايم. در هر صورت دو حالت بيشتر وجود ندارد. اگر کاملا به كارهايمان ايمان داريم، از هيچ چيز به خصوص حرف مردم نباید بترسیم. ما كار خودمان را انجام دهيم و بگذاريم ديگران هم هر چه ميخواهند، بگويند .ولي آن موقع هيچ اعتراضي وارد نيست. چون نميتوانيم با همه مردم بحث كنيم و چانه بزنيم. راه ديگرش هم اين است كه تابع همان ضربالمثل معروف باشيم كه «آسته برو، آسته بيا كه گربه ...» يعني در رفتارمان تجديد نظر كنيم، كمي آزاديهايمان را كنار بگذاريم تا بيشتر از اين مورد اتهام نباشيم.