غم خوب است یا بد؟
غم خوب است یا بد؟ این سوال را همین ابتدا پیش کشیدم زیرا در فرهنگ ما، در گذشته ادبیات ما، غم ستایی یکی از درونمایههای پرتکرار است. میشود پاسخ این سوال را با دستکاری خود سوال داد: کدام غم خوب است؟ کدام غم بد؟ مساله این نیست که غم داشته باشی یا نه. به هر آدمی که دور و برت نگاه کنی، بالاخره قلبش خالی از غم نیست؛ مساله این است که غم چه چیزی را میخوری؟ هر قدر آن چیزی که برایش غمناکی، ارزشمندتر باشد، غمت شریفتر است. این را تا این جا داشته باشید.
غم به عنوان یک علامت باید مورد توجه قرار بگیرد و ابتدا درست معنی شود. بسیاری از ما غم را به معنی دل مشغولی، شغل دل و دغدغه ناراحت کننده میگیریم. این یک معنی غم در فرهنگ ماست. معنی دیگر غم همان اندوه است. اگر معنی اول غم یعنی دل مشغولی آزار دهنده را در نظر بگیریم باید گفت که اصلاً لازمه زندگی دل مشغولی است. اصطلاح معروف «غم نان اگر بگذارد» که سطری از شعر معروفی از احمد شاملوست، را شنیدهایم. در این اصطلاح غم نان یعنی دل مشغولی برای خرج و برج زندگی آن هم حداقلهایش. اگر معنی دوم غم یعنی اندوه را در نظر بیاوریم اندوه هم زیر دست و پا ریخته است و عموم مردم اندوهناکند. زیرا لازمه زندگی از دست دادنها پس از به دست آوردنهاست. لازمه زندگی شکستها از پس پیروزی هاست، بعضیها هم آنقدر بد اقبال هستند که مدام شکست میخورند بیآنکه پیروز شده باشند. پس غم یکی از لوازم طبیعی زندگی است. این را تا این جا فهمیدیم اما سوال میکنم: آیا هر چیزی که با طبیعت زندگی بر ما تحمیل میشود باید تحمل هم بشود؟ مشکل این است. ما به جای آن که فکری برای آزادی قلبمان از غم بکنیم چون تواناییاش را نداریم یا همتش را، مساله را دور می زنیم و در ستایش غم داد سخن میدهیم. حال ممکن است بپرسید پس غم عرفانی چه میشود؟ پاسخ میدهم که صد و نودو نه صدم در صد از غم هایی که ما ستایش می کنیم هیچ ربطی به عرفان ندارند، منتها غم یک حالت خلسهای در آدمی ایجاد میکند که آن خلسه را با حالت عرفانی اشتباه میگیرد، همان خلسه برایش جذاب است و آن را ستایش میکند. ثانیاً غم عرفانی از جنس عواطف نیست بلکه غم عرفانی خواست و طلبی است که سالک و رهرو دارد و به خاطر آن خواست و طلب هرگز از وضع موجود خود راضی نمیشود به همین سبب غم عرفانی فعالیت و تلاشی را بیشتر میکند، درست برعکس غم طبیعی ناشی از جریان سخت و شکننده زندگی که آدمی را در خودش فرو میبرد و اگر شدید شود سر از افسردگی در میآورد. لابد میدانید که معنی دقیق افسردگی یخ بستن است. غم عرفانی گرم و نیروزاست و غم طبیعی ناشی از زندگی سرد و سرد کننده است.