کمی خودخواهی به نفع هر دوی ماست!
خودخواهی صفت زشت و بدی است و گاهی ما انقدر ترسیدیم از خودخواهی که از این طرف بام افتادیم؛ همه را دیدیم جز خودمان! دیدهاید مادرها همیشه اول برای همسر و فرزندانشان غذا میکشند و دست آخر برای خودشان، میزبان صبر میکند تا همه مهمانها سیر و پُر غذا بخورند بعد به شکم گرسنه خودش میرسد، در روابط عاطفی همیشه حق را به طرف مقابل میدهیم که مبادا خودخواهی ما گزندی به رابطه برساند و مثالهای دیگر...
ریشه این ترس از خودخواهی و لاجرم از آن طرف بام افتادن، یعنی ندیدن خود، شاید برمیگردد به کودکی. به همان وقتهایی که نهی شدیم از اینکه حق خودمان را بگیریم چون کوچکتر بودیم. خیلی اجازه مخالفت نداشتیم چون کوچکتر بودیم یا در صف نان و میوه فروشی باید نوبتمان را به بزرگترها میدادیم وگرنه سرتق و بد به نظر میرسیدیم. کوچکتر بودن برابر بود با گذشتن از حق، انگار نه انگار کودک هم عضوی از جامعه است و حق و حقوق شهروندی دارد. کوچک بودیم و به علت همین کوچکی اعتماد به نفس دفاع از حق خودمان را نداشتیم. همین شد که مرز خودخواهی را گم کردیم و انقدر از حق خودمان گذشتیم که کم کم برای برخی از ما خودی نماند. گاهی به خودمان که میآییم و میبینیم در روابط خانوادگی و دوستی و همکاری همه مقدم هستند به ما. خواستههایشان، بایدها و نبایدهایشان، ناراحتی و خوشحالیشان و گاه کار تا جایی پیش میرود که خواستههای آنان خواسته ما، بایدها و نبایدهایشان، مرزهای ما و خوشحالی و ناراحتیشان عواطف ما میشود.
نبخشیدن آدمها و نگذشتن از اشتباهاتشان یا به سختی گذشتن، درست از همین مسئله ناشی میشود! انقدر بیامان به آنان پرداختیم و خودمان را فراموش کردیم که وقتی خطایی ازشان سر میزند، انرژی و توانی برای بخشیدن نداریم. همه انرژی ما صرف برآوردن خواستههایشان شده و توانی برای بخشیدن نمانده است.
به نیازهای خودمان توجه کنیم. آنجایی که باید، به خواستههای دیگران «نه» بگوییم و دوستی و رفاقت و مهربانی را در همراهی مدام و از خود گذشتن نبینیم. این «نه» گفتن به سود رابطه ماست، نه به ضررش. بر خلاف آنچه که ابتدا به نظر میرسد هر بار که به خواستههای خودمان میپردازیم، درحال ذخیره انرژی برای ادامه مطلوب رابطه هستیم. بیشک در طول مسیر بارها نیاز به استفاده از این ذخیره هستیم.