نمرههای اشتباهی با نمره چشمی اشتباهی!
بعضیها همینکه به دیگران میرسند، بعد سلام، عینکهایشان را از جیب درمیاورند. میایستند و به دقت شیشههای عینک را پاک میکنند تا مبادا لکهای، کدورتی، جلوی دیدشان را بگیرد. بعد نکتهسنج و ظریف و تیز بین، چشم میدوزند به دیگری. گاهی حتی عینک بزرگنماییشان را هم میزنند. آنوقت همه نداشتهها وکاستیها و نبودنهای دیگری هی بزرگ و بزرگ و بزرگتر میشود. بیخبر ازینکه عدسی محدب و مقعر، هرکدامشان را جلوی چشمت داشته باشی، دنیا را غیر واقعی خواهی دید. دنیایی ساخته دست عینکی که به چشم داری:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود زان جهت دنیا کبودت مینمود
بعضی آدمها هم انگار همیشه شربت اغماض مینوشند و عینکی به چشم میزنند که همه مشکلات وکاستیها و تلخیها را کوچکتر از آنچه واقعا هستند، میبینند و بعد قضاوتهایی میکنند و تصمیمهایی میگیرند در ابعاد کوچک و غیر واقعی.
آنوقت گاهی گالیور هستند، اسیر در سرزمین غولها با اعتماد به نفسی از دست رفته و گاهی گالیوردرسرزمین کوتوله ها با غروری کاذب.
حتی چشمها هم میشود به آدمی دروغ بگویند و همه حقیقت آن چیزی نباشد که آدمی به چشم قضاوتش میکند. اصلا انگار این عینکها هستند که دارند به دیگران نمره میدهند نه آدمها. نمرههای اشتباهی با نمره چشمی اشتباهی!
ما آدمهای عینکی هر صبح عادت کردهایم به محض بیداری اولین کاری که میکنیم، عینک زدن است. عادت کردهایم به محض چشم بازکردن، دستمان برود به سمتی که شب عینکمان را گذاشتهایم... عادت! وچه درد کهنه ایست این عادت .
گاهی باید بعضی آدمها را با عینک ساده دید و شناخت. حتی شاید بشود روزی عینکها را برداشت و مثل آدمهایی شد که فقط به وقت خلوت عینک به چشم دارند و وقتی با خودشان تنها میشوند با عینک روبروی دلشان مینشینند با عینک بزرگنمایی، نزدیک بینی! اما به دیگری که میرسند عینکشان را بر میدارند : «و اذا امروا باللغو مروا كراما...»