همیشه تنبیه شدهایم
تا یادمان میآید همیشه تنبیه شدهایم. آنوقتها که با اسباببازیهای بچههای فامیل بازی میکردیم. آن وقتهایی که یواشکی به آجیل و شیرینیهای عید ناخنک میزدیم و بعد از دیدن تلویزیون محروم میشدیم. آن موقعهایی که معلم مجبورمان میکرد به خاطر چند اشتباه از روی همه درسها جریمه بنویسیم. آن زمانهایی که به خاطر شیطنت از کلاس بیرونمان میکردند و آن زمانی که کنکور قبول نشدیم و پدر و مادرمان ما را از مهمانیها محروم میکردند تا دوباره درس بخوانیم. آن مواقعی که به خاطر بیرون رفتن از اداره، اضافه کارمان را قطع میكنند... همینطوری بزرگ شدیم و همینطوری یاد گرفتیم که تنبیه بشویم و تنبیه کنیم. ما هم بچههایمان و شاگردانمان را تنبیه میکنیم.
اما کاش فقط یک بار یک هدیه، یک پاداش، یک تخفیف، یک اضافه کار به فردی که کارش را درست انجام داده بدهیم، به جای اینکه بگوییم «وظیفهات بود». به جای اینکه به روی خودمان نیاوریم... ای کاش همانقدری که به تنبیه بها میدهیم به تشویق هم بها بدهیم. اینطور شاید در سن بزرگسالی کمتر این حس مخفی با ما باشد که نکند قرار است تنبیه شویم؟ نکند کاری را اشتباه انجام دادیم؟ نکند خطایی مرتکب شدیم؟ و بعد برای کارهای انجام نداده هم مرتب حسی مثل گناه و خطا داشته باشیم.