نجار عزیز، مراقب باش آبروریزی نشود!
نجاری پیر در شرف بازنشستگی بود. او به پیمانکار خود گفت، تصمیم دارد دست از کار بکشد و بقیه عمرش را در کنار خانواده به راحتی سپری کند. پیمانکار از شنیدن این خبر که یکی از بهترین نجارهایش از پیش او برود، غصهدار شد و از او تقاضا کرد که کارهای نجاری یک خانه دیگر را تمام کند و بعد برود. نجار پذیرفت؛ البته او برای کار مثل همیشه شوق و ذوق چندانی از خود نشان نداد و از مواد مرغوب و با کیفیت هم استفاده نکرد. زمانی که کار تمام شد و پیمانکار برای بازدید و سرکشی آمد، او کلید خانه را به دست نجار داد و گفت: این خانه خودت است. هدیهای از طرف من به تو!
نجار شوک شده بود! چه آبروریزیای! اگر میدانست این خانه به خودش تعلق دارد، حتما این کار را به بهترین نحو انجام میداد.
زندگی تو نیز مثل داستان این نجار است. تو خالق زندگیات هستی. لحظه به لحظه، روز به روز. گاهی بعضی از روزها بیشتر از خودت مایه میگذاری و گاهی بدون انگیزه و بیذوق و شوق هستی و آنطور که باید و شاید انرژی لازم را برای زندگیات به کار نمیبری. بعد از مدتی در کمال ناباوری متوجه میشوی که مثل آن نجار در خانهای زندگی میکنی که با دستهای خودت ساختی؛ خانهای نامرغوب و بیکیفیت! اما بعد فکر میکنی، متوجه میشوی اگر میخواستی دوباره این کار انجام دهی، حتما راه و روشی بهتر و متفاوتتری را در پیش میگرفتی.
تو باید از طریق اقدام و اعمالت نیروی حیات را به جریان بیندازی. بستن این نیرو باعث میشود در زندگی سردرگم شوی. در درجه اول باید روشهایی را که به تو انگیزه میدهد شناسایی کنی. هیچ لزومی ندارد که همان بار اول خودت و کاری را که میخواهی انجام دهی، باور کنی. باید در این مرحله تمام تمرکزت را روی نیروی حیات بگذاری تا آن را مسدود نکنی. هیچ کس به طور مطلق شاد و خوشحال نیست و برای تو نیز اینچنین خواهد بود. ولی باید قبول کنی که هر اقدامی موجب یک سری تغییر و تحولات در زندگیات خواهد شد.