همیشه منتظر خبری هستیم!
آن خبر به خصوص چیست که هیچ وقت از راه نمیرسد و اشتیاق شنیدنش هرگز تمامی ندارد؟
تاریخ انتشار:
62 نفر این یادداشت را خواندهاند
2 نفر این یادداشت را دوست داشتهاند
«آیا امروز منتظر خبر خاصی هستید؟» اگر این سوال را از من و شما بپرسند، بیشتر اوقات میگوییم «نه» اما در همان حال درست مثل آدمهای منتظر رفتار میکنیم. صبح از خواب بیدار میشویم و قبل از هر چیز صندوق نامههای الکترونیک را چک میکنیم. در طول روز بارها و بارها صفحه مدیریت وبلاگمان را در انتظار کامنتهای جدید ریلود میکنیم. پیاپی سراغ فیسبوک میرویم و صفحه را به امید یافتن چیزی جدید و قابل توجه بالا و پایین میکنیم. وقت و بیوقت به یاد موبایلمان میافتیم و نگاهش میکنیم تا ببنیم «خبری شده یا نه». گاهی در پایان روز از اینکه «هیچ خبری نشده» گلایه میکنیم یا غر میزنیم که «فیسبوک چقدر کسلکننده شده. هیچ خبری در آن نیست.» گاهی هم «خبری» میشود؛ یک کامنت تازه در وبلاگمان، یک پیام خصوصی در فیسبوک، تماس بیپاسخی از یک دوست قدیمی. این خبرهای کوچک را با ولع مینوشیم و کمی بعد چک کردنهای مکرر دوباره شروع میشوند.
قبل از اینکه ابزارهای ارتباطی تا این حد زیاد و فراگیر شوند هم مردم به اندازه حالا «چشم به راه» بودهاند؛ فقط تعداد راههایی که چشمهایشان باید میپایید از حالا کمتر بوده. کافی است به مادربزرگ نگاه کنید که هرچند ساعت یک بار درباره کسانی که با تلفن خانه تماس گرفتهاند یا به در خانه آمدهاند میپرسد. کافی است به آن تکیه کلام قدیمی فکر کنید که همیشه بعد از سلام و احوالپرسی به زبان میآوریم: «چه خبر؟» آیا بعد از این همه سال انتظار، وقتش نیست از خودمان بپرسیم که آن خبر به خصوص چیست که هیچ وقت از راه نمیرسد و اشتیاق شنیدنش هرگز تمامی ندارد؟ آیا پس از اینکه بارها و بارها از تلفن و ایمیل و وبلاگ سرخورده شدیم، وقتش نیست که نگاههای منتظرمان را به سمت دیگری متوجه کنیم؟
آن خبر هرچه که باشد از درون خودمان میآید. هیچ اتفاقی در دنیای بیرون نمیتواند آن رضایت خاطری را که منتظرش هستیم به ما هدیه کند. بارها آزمودهایم و دیدهایم که خوشایندترین خبرهای جهان بیرون هم «آن خبر» نیستند و به انتظارمان پایان نمیدهند. برای یافتن «آن خبر» باید با خودمان خلوت کنیم و به صداهای درونمان گوش بسپاریم. دنیای درونمان نیز مثل دنیای بیرون، بزرگ و بیپایان است و خبرهای آن کمتر از خبرهای بیرونی نیستند. آن خبر شاید کشف گوشه ناشناختهای از شخصیت خودمان باشد. آن خبر شاید فاش شدن آرزویی پنهان و تکذیبشده باشد. آیا وقتش نیست که روح و ذهنمان را هم مکررا «چک کنیم»؟
قبل از اینکه ابزارهای ارتباطی تا این حد زیاد و فراگیر شوند هم مردم به اندازه حالا «چشم به راه» بودهاند؛ فقط تعداد راههایی که چشمهایشان باید میپایید از حالا کمتر بوده. کافی است به مادربزرگ نگاه کنید که هرچند ساعت یک بار درباره کسانی که با تلفن خانه تماس گرفتهاند یا به در خانه آمدهاند میپرسد. کافی است به آن تکیه کلام قدیمی فکر کنید که همیشه بعد از سلام و احوالپرسی به زبان میآوریم: «چه خبر؟» آیا بعد از این همه سال انتظار، وقتش نیست از خودمان بپرسیم که آن خبر به خصوص چیست که هیچ وقت از راه نمیرسد و اشتیاق شنیدنش هرگز تمامی ندارد؟ آیا پس از اینکه بارها و بارها از تلفن و ایمیل و وبلاگ سرخورده شدیم، وقتش نیست که نگاههای منتظرمان را به سمت دیگری متوجه کنیم؟
آن خبر هرچه که باشد از درون خودمان میآید. هیچ اتفاقی در دنیای بیرون نمیتواند آن رضایت خاطری را که منتظرش هستیم به ما هدیه کند. بارها آزمودهایم و دیدهایم که خوشایندترین خبرهای جهان بیرون هم «آن خبر» نیستند و به انتظارمان پایان نمیدهند. برای یافتن «آن خبر» باید با خودمان خلوت کنیم و به صداهای درونمان گوش بسپاریم. دنیای درونمان نیز مثل دنیای بیرون، بزرگ و بیپایان است و خبرهای آن کمتر از خبرهای بیرونی نیستند. آن خبر شاید کشف گوشه ناشناختهای از شخصیت خودمان باشد. آن خبر شاید فاش شدن آرزویی پنهان و تکذیبشده باشد. آیا وقتش نیست که روح و ذهنمان را هم مکررا «چک کنیم»؟