خرده ایدهها را پسانداز کنیم
هر شادی کوچک یا بزرگی که در طول روز میچشیم، به شرط اینکه بتواند برای یک لحظه توجهمان را جلب کند و اتصالی کوتاه را با درونمان برقرار کند، حکم سکهای را دارد که در قلک خلاقیتمان بیندازیم. فقط از شادیهای عجیب و غریب و تجربههای نادری که شاید سالی یک بار رخ بدهند و شاید نه حرف نمیزنم. از تجربه آب دادن به گلدان شمعدانی میگویم که باعث میشود توی ذهنمان مسیر آب را در آوندهای ظریف گیاه مجسم کنیم؛ یا تجربه بوییدن کیک خانگی که خاطرهای محو از دستپخت مادربزرگ مرحوممان را زنده میکند؛ با سقوط کردن در یک گودال پر از گل در یک روز بارانی که ذهنمان آن را به «باز باران با ترانه» ربط میدهد. کوچکی و بزرگی این شادیها اهمیتی ندارد. ذهنمان از همین خردهنانها تغذیه میکند؛ همین حسهای کوچک و بزرگ را کنار هم میگذارد، همین تداعیهای بیربط و با ربط را به هم وصل میکند و وقتش که شد چیزی جدید و تازه میآفریند که معلوم نیست از کجا آمده. اصلا خلاقیت همین است: ساختن چیزهای جدید از ترکیب کردن چیزهایی که از قبل وجود داشتند.
خیلی از ما با قلک خلاقیتمان همان طور تا میکنیم که در کودکی با قلک پساندازمان میکردیم: یک سکه توی آن میاندازیم ولی بلافاصله دو تا سکه درمیآوریم و خرج یک هوس آنی میکنیم. تجربه گفتگوی عجیبمان با راننده تاکسی رمانخوان را همین که به خانه رسیدیم با صدای بلند برای دیگران تعریف میکنیم. خودمان را به یک بستنی بزرگ در شهربازی مهمان میکنیم و قبل از اینکه شروع به خوردن کنیم عکس بستنی را در فیسبوک به اشتراک میگذاریم. عطر کیک خانگی را میشنویم و میخواهیم در همان لحظه هر خاطرهای را که از آن به ذهنمان میآید برای همکارمان تعریف کنیم. یک ربع ساعت حرف میزنیم و معماری خانه مادربزرگ را با دقت تمام شرح میدهیم تا همکار بیحوصلهمان بتواند بفهمد که چرا بوی شیرینیهای مادربزرگ به آن شدت در راهروی پشت خانه میپیچید و بعد از اینکه او را به اندازه خودمان مشتاق نمیبینیم دلخور و وازده میشویم. با این اصرار عجیبی که به ولخرجی داریم عجیب نیست که وقتی پایش میافتد و لازم است خلاقیت به خرج بدهیم از عهده کار برنمیآییم؛ عجیب نیست که مدتهاست نوشته جالبی در وبلاگمان منتشر نکردهایم و هیچ کدام از عکسهایمان در جشنواره منتشر نشدهاند و هیچ کدام از ایدههایمان در جلسه هیئت مدیره شرکت حیرتانگیز نبوده.
شادیهای کوچک سرمایههای ما برای آفرینش خلاقاند. باید آنها را با خیال راحت در قلک بیندازیم و فکر نکنیم که در تاریکی آن پایین گم میشوند. همین شادیهای کوچکاند که یک روز به شکل یک شعر زیبا یا کاردستیای هنرمندانه یا ایدهای درخشان برای یک دسر جدید برمیگردند.