کاش مثل آقای ایکس بودم!
در محل کار ما، کارمندی است به نام آقای ایکس. کارش تمیز کردن میز، مانیتورها، کف زمین، چای ریختن و آوردن، شستن لیوانها و ظروف و ... است. کار بسیار مهم و حساسی است. اگر یکی از کارمندان طبقه، یک روز چای نخورد، یا لیوانش تمیز نباشد و یا اتاقها مرتب و تمیز نباشد، انگار همه چیز نامنظم است. درست مثل زمانی که اگر یکی از کارهای دفتری را کارمندی به درستی انجام ندهد، صدای مدیر و مسئول دفتر در میآید و یا کارمندان مرتبط شاکی میشوند!
آقای ایکس، شیوه خاصی در انجام امور محولهاش دارد. برای تمیز کردن کف اتاقها از یک ماده شوینده با کیفیت استفاده میکند. تمامی لنگها و دستمالهایی که او برای تمیز کردن میزها و مانیتورها و لوازم اداری از آن استفاده میکند، باید هر روز یک بار اول صبح و یک بار میان روز و یک بار آخر وقت حتما با ماده شوینده، تمیز و پاکسازی شوند.
آقای ایکس را همه همکارانش دوست دارند و برای او احترام خاصی قائلند. طوری که هر صبح هنگام ورود، بیشتر همکاران، سلام و احوالپرسی اول صبح او را مقدم میشمارند. وقت خداحافظی نیز، وقتی آقای ایکس مقابل هر دفتری میایستد تا با همکارانش خداحافظی کند، اغلب همکاران به احترام و ادب، در مقابلش میایستند؛ چراکه او همیشه سنجیده و به جا صحبت میکند.
هر گاه برایمان چای میآورد، همه لیوانها را داخل یک سینی خشک و تمیز گذاشته و با روی خوش لیوان هر یک از همکاران را روی میزشان میگذارد و خواستههایشان را صبورانه و با دقت میشنود و تا جایی که ممکن است با دقت انجام میدهد. حتی برخی از روزها، توی سینی چای، گل میگذارد؛ این کارش مورد پسند خیلی از همکاران است. او شوخطبع، اجتماعی و خوش صحبت است.
گاهی آدمها چه قدر خوب میتوانند از جایگاهی که دارند، لذت ببرند. درست مثل آقای ایکس. لذتی که شاید یک مدیر از کارش نمیبرد! جمله شسته و رفتهاش این میشود: این ما آدمها هستیم که به شغلمان جایگاه و مقام میدهیم؛ نه شغلها به آدمها!