مدیریت وجدان در مواقع بحرانی!
احتمالا برای خيلی از ما اتفاق افتاده است كه در يك روز بارانی و يا برفی در خيابانهای شهرمان و در ميان هياهوی آدمها و ماشينها گير بيفتيم. برخیها اين اتفاق را اوج بدشانسی میدانند و برای گير نيفتادن در اين آشفته بازار به هر وسيلهای از مرخصی ساعتی تا رزرو تاكسی دربست متوسل میشوند تا طعم تلخ ساعتهای آشفتگی را نچشند. اما بقيه چه میكنند؟
در اين طور مواقع ازدحام جمعيت در خيابانها آنقدر زياد میشود كه هيچ پيشبينی از زمان رسيدن به خانه نمیتوان داشت. برخیها جلوی هر وسيلهای را میگيرند و برخیهای ديگر زرنگی( شما بخوانيد رعايت نكردن حقوق ديگران) میكنند و بینوبت سوار وسايل نقليه نجات بخش میشوند.
اگر وضعيت خيلی بحرانی شود، ممكن است حتی از نزديك شاهد فيلمی ترسناک بالای 25 سال در خیابانها باشيد؛ مردم تا زانو در آب فرو رفتهاند، شهر در برخی از نقاط در خاموشی به سر میبرد، چاهها اعتصاب کردهاند و هر چه آب است جلوی چشمتان به سطح زمین میآید( بخوانید فوران میکند)، آنهایی هم که مجبور هستند این طرف و آنطرف بروند انواع حرکات کششی و پرشی را انجام میدهند که در جویهایی که آب از سرشان گذشته و سیل راه افتاده، نیفتند. خلاصه اينكه طراوت و زيبايی باران سیلی به راه مياندازد تا زانوی مردم!
در اين جور مواقع اصلا نبايد انتظاری از مركب سوارها و صاحبان تاكسیها داشته باشيد كه شما را تنها بخاطر اينكه شهروند هستيد و نياز به كمك داريد به مقصد برسانند البته باز داخل پرانتز هنوز نسل چنين افرادی منتقرض نشده است اما شواهد و قراين نشان ميدهد كه نسل انسانهای نودست و شهروندهای وظيفه شناس نيز رو به انقراض است.
اگر در اين شهر آشوب رانندهای پيدا شد كه چندین برابر قیمت شما را به مقصد برساند بايد كلاهتان را هوا بيندازيد و سريع سوار ماشين شويد. چراكه ممكن است ديگر وسيلهای پيدا نكنيد كه به منزل برسيد. در اينجور مواقع تماشای ماشينهای تك سرنشينی كه پايشان را روی گاز گذاشتهاند و با بیخيالي از هجوم تقاضای در خيابان ماندهها برای سوار شدن در حال صحبت با تلفن همراه و گوش دادن به موزيك هستند، بيشتر از هر چيز ديگر حرص آدم را درمیآورد و لبخندی تلخ را بر چهره مینشاند.
و اما... بسياری از ما بعد ديدن اين صحنهها و رسيدن به خانه اولين و مهمترين علت را دولت و شهرداری و تمام سازمان و ادارات مرتبط و غير مرتبط میدانيم كه با ساخت غير اصولی و عدم داشتن ذرهای مديريت بحران، عامل چنين اتفاقاتی شدهاند. اما به واقع چند درصد ما وجدانمان را قاضي ماجرا میكنيم و در اين شرايط بحرانی بدون چشم داشتی به داد همشهریمان میرسيم؟ چند درصد ما حقوق شهروندانی كه از كلاس اول مدام در گوشمان تكرار كردند بخاطر داريم و در اين مواقع از آن استفاده میكنيم؟
دوستي میگفت: اگر تمام خيابانهای تهران و شهرهای بزرگ با بهترين مهندسی و لحاظ كردن مديريت بحران ساخته شده باشند هم وقتی مردم به داد هم نرسند و هوای هم را نداشته باشند، نمیتوان انتظار داشت شرایط غیرمعمولی خیال آسودهای داشته باشیم.