وقتی چشمها سیر نمیشوند!
نشستهای سر سفره. چند نوع غذا هست. سالاد و ماست و سبزی خوردن و ترشی و زیتون و... پیش غذا و دسر هم. بشقابت را پر کردی از غذا. اندازه شکم. اندازهای که عصب معده به مغز پیغام برساند که سیر شدم. پرم. جا ندارم...
آدمها وقت نشستن روی این خان نعمت دو دسته میشوند. دسته اول کسانی هستند که قدر شکمشان میکشند. سیر که شدند دست از خوردن میکشند. دسته دوم کسانی هستند که میدانند غذای تو بشقابشان برای سیر شدن کافی است اما انگار چشمشان سیرمانی ندارد. غذای خودشان را میخورند اما باز چشمشان هول سیر نشدن دارد و بین دیس و بشقابهای غذا میدود. دو تا بشقاب غذا میکشند. به همه چیز ناخنک میزنند و فکر میکنند چون غذا زیاد سر سفره هست باید از همهاش به قدری بخورند که چشم سیر شود. گاهی چشمشان سیر نمیشود به این راحتیها. هی میخورند و ناخنک میزنند. در اصطلاح عامیانه به این آدمها میگویند دَله شکم! آدمی که نمیتواند جلوی شکمش را بگیرد و هیچ حواسش نیست که ممکن است قاطی کند و دل و رودهاش بپیچد به هم و سوهاضمه بگیرد. نمیداند بدنش گنجایش زیادی ندارد.
بعضیها در رابطه با جنس مخالف همینطور عمل میکنند! در اصطلاح عامیانه بهشان میگویند هوسران. مرد زنداری که رابطههای دوستی متعدد دارد با زنان دیگر و برعکس. یا دختران و پسرانی که همزمان با چند نفر دوست هستند. اینها همان دَلههایی هستند که چشمشان سیر نمیشود و نیاز جنسی و عاطفیشان تمامی ندارد. نفس و روح و درونشان را طوری تربیت نکردند که یاد بگیرد به سهم خودش راضی باشد. چشم ندواند این طرف و آن طرف. همیشه هم در عذاب هستند. در سختی و کابوس پرخوری و دردسرهای بعدش. مردهای زن داری که رابطه میگیرند با زنان دیگر و بعد رسوا میشوند و تحقیر، یک نمونه از کسانی هستند که دل و رودهشان پیچیده به هم و سوهاضمه گرفتند. نمونههای دیگری هم هست که مجال گفتنشان نیست. فقط همینکه اگر یاد نگرفته باشیم که نفس خودمان را ادب کنیم که به اندازه بخورد و مرتب چشم نداوند، کم کم سفرههای رنگین پیش رو مایه عذاب میشود؛ اینکه چقدر جا داری بخوری، چقدر اجازه دست درازی به بشقاب دیگران را داری، اطرافیان چه فکری میکنند، سیستم بدنت چقدر پاسخگوست، اگر الان از این دیس نخورم دو دقیقه بعد تمام میشود پس هول میزنم و ...
و آخر اینکه؛ زندگی فقط خوردن نیست! دَله شکم بودن بد دردی است که فقط دَلهها درکش میکنند. کارهای زیادی هست که باید در زندگی انجام دهیم. اگر همه دغدغهمان معطوف به کاری مثل غذا خوردن باشد دیر یا زود فربه و زشت میشویم. توان حرکت و تکاپویمان کم میشود. هزار تا درد و مرض به سراغمان میآید و عمرمان کوتاه میشود. اگر دَله شکم شویم ترک این عادت کار سختی میشود. اما میشود پیشگیری کرد. به نفس و شکم یاد داد که هرچیزی را که دوست داشتی نباید بخوری. پیش خودت دست درازی به بشقاب دیگران و زیاده خوری را تقبیح کنی. و البته اهداف و اندیشههایی برای آینده و شان و جایگاه خودت در سر داشته باشی تا به خوردن تنها برای رفع نیاز فکر کنی و نه هدف.