اسیدپاشی در کشوری که مردم زود عصبانی میشوند
«دیگی که برای من نجوشه، سر سگ توش بجوشه» ما ایرانیها مواقعی از این ضرب المثل استفاده میکنیم که شی، موقعیت، فرد یا هر چیزی را که دوست داشتیم از دست دادیم و حالا چشم نداریم که برای دیگری باشد. به واقع برایمان نابود کردن آن چه که به آن علاقه داریم، راحتتر است تا دیدنش در دست دیگری!
شاید اسیدپاشی بر صورت فردی که با او به هر علتی دشمنی داریم، بر اساس همین تفکر باشد. حتی زنی که مورد علاقه ما بوده و چون به هر دلیلی(مثل پاسخ منفی به خواستگاری) امکان تصاحب او را نداریم، تصمیم میگیریم که از این پس برای هیچ کسی نباشد.
کمی به عمق اتفاق اسیدپاشی دقت کنیم؛ فرد اسیدپاش، قصد کشتن ندارد، هرچند که در برخی موارد منجر به مرگ هم میشود، بلکه میخواهد با گرفتن زیبایی، بینایی و شنوایی، فرد را تا آخر عمر زمینگیر و زجرکش کند. و از آنجایی که 80 درصد قربانیان اسیدپاشی، زنان هستند این نکته ظریفتر میشود؛ فرد مجرم میداند که گرفتن زیبایی یک زن، خیلی بدتر از یکباره مردن اوست. برای همین این راه وحشتناک را انتخاب میکند.
تازگی در خبرها خواندیم که باز دختری جوان، در مشهد قربانی اسید پاشی شده است. اگر کلمه اسیدپاشی را سرچ کنید و سرخط خبرها را بخوانید، میبینید که اغلب، ماجرای عاطفی در میان بوده است و مردی، زن مورد علاقهاش را با اسید از زندگی طبیعی محروم کرده است یا معشوقه مردی، قربانی حسد همسر معشوقه خود شده است. به نظر میرسد سوای مشکلات روحی و روانی که فرد اسیدپاش دارد، نوعی خودخواهی و حس تملکی که به علت افراط، حالتی بیمارگونه به خود گرفته است، یکی از عوامل تصمیم به اسیدپاشی است. البته منتقدان حقوقی و فعالان این عرصه، معتقدند که باید حکم قصاص به طور کامل اجرا شود تا افراد از ترس قصاص، کمتر دست به این عمل شنیع بزنند که حرف درست و به جایی است. اما باید کنکاش کرد و دریافت که چه عاملی باعث میشود فردی که مجرم نیست و زندگی عادی خود را دارد، طی یک مدت کوتاه( از زمان تصمیم به اسیدپاشی تا اقدام) تبدیل به هیولایی بیصفت شود؟ این خودخواهی و حس تملک کجا و چطور، ریز ریز در وجود افراد ریشه دوانده و یکهو در شرایطی خاص، از ناخودآگاه فرد، سربرآورده و فکر اسیدپاشی را به عنوان راهی برای انتقام مطرح کرده است.
فرد مجرم قبل از ارتکاب به این عمل، مثل همه ما زندگی عادی داشته اما حتما تفاوتهای بارزی با فرد معقول در جامعه دارد. مثلا اینکه هیچگاه از اجحافی که در حقش شده به سادگی نگذشته است. اگر شیشه خانهاش با سنگ شکسته، تمام شیشههای خانه طرف را با پاره آجر شکسته است. اگر حین رانندگی سپر ماشینش آسیب دیده، حتما با راننده خاطی شدیدترین دعواها را به راه انداخته است. کیلومترها، شخصی را که از کنار او رد شده و سبقت غیرمجاز گرفته، تعقیب کرده تا دخلش را بیاورد و حالیاش کند که هنوز کسی پیدا نشده که حق او را بخورد و فرار کند! شاید در نگاه اول غیر معقول به نظر برسد اما همین نگذشتنها، خودخواهیها، روحیه حقخواهی نابهجا و تملکطلبی وقتی کم کم روی هم انباشته شود و در ذات شخص نهادینه شود، ممکن است یک روز کار دست او بدهد. روزی که ماجرای عاطفه و عشق هم در میان باشد و فرد مجنون، مجنونتر شود و تاب نیاورد که دیگری برنده میدان باشد.
اسیدپاشی در کشورهای جهان سوم مثل ایران و بنگلادش و پاکستان و ... زیاد اتفاق میافتد. کشورهایی که ریشه اغلب بزهکاریها به فرهنگ و اجتماع و بسترهای نامساعد گره خورده است. کشورهایی که مردم زود و زیاد عصبانی میشوند. به مکانهای عمومی توجه کنید؛ به متروها و اتوبوسها... مردم مرتب در حال جدال هستند. توی شلوغی با هم سر جا دعوا میکنند. هم را هول میدهند و همدیگر را متهم به هول دادن میکنند. فحشهای رکیک و ناجور میدهند. چون توقع دارند که در مکان شلوغ همه مواظب همه چیز باشند و به آنها برخورد نکنند. در آپارتمانها هم، راهرو را کثیف میکنیم چون همسایهها پول شارژ را ندادند، شبها و صبحهای زود جاروبرقی میکشیم و در ساختمان را با سر و صدا باز و بسته میکنیم و خودمان و دیگران را اذیت میکنیم، چون با همسایه رو به رویی مشکل داریم. سر یک مسئله کوچک، چوب میکشیم و ایل و تبارمان را خبر میکنیم و نزاع دسته جمعی به راه میاندازیم... شاید بیربط به نظر بیایید اما اسیدپاشی حس انتقامی است که به توان هزار رسیده است. شاید همین کارهای کوچک و خلاص شدن از شر ناراحتی، با خالی کردن حرص است که تشدید شده و به گزینه اسیدپاشی رسیده است!
«خودخواهی» و «آرام شدن به وسیله انتقامگیری» هر دو صفات بدی هستند که باید اصلاح شوند. چه در وجود راننده عصبانی و همسایه ناراضی و چه در وجود فرد اسیدپاش.