هرجا کم آوردی فحش بده!
تماشای مسابقات ورزشی، آنهم ورزشی مثل فوتبال، برای بسياری از مردم يك سرگرم، پر انرژی است كه گاهی با حواشی بسيار از جمله دعوا و فحاشی كام خيلیها را تلخ میكند.
به حتم كسی كه برای تماشای فوتبال ساعتها پشت در ورزشگاه میخوابد و سرما و گرما را تاب میآورد، نيامده است كه فحش و ناسزا دهد. جز عده کمی كه تكليفشان مشخص است، بسياری از تماشاگران، همین هموطنانی هستند كه اگر خارج محيط ورزشگاه، در مورد اخلاق و رفتار پسنديده از آنها سوال كنيد، ساعتها حرف برای گفتن دارند که همه حاکی از ادب سرشار آنان است.
اما این سوال مدتها بی جواب مانده است که چه بلايی بر سر اخلاق و ادب ما در محيط ورزشگاه میآيد كه بازيكن از شرم شنيدن فحشهايی كه نثار خانوادهاش میشود، مجبور است دستانش را روی صورتش بگيرد و گريه كنان ورزشگاه را ترك كند!
البته نمیتوان اين نوع رفتار را تنها به تماشاگران داخل استاديومها محدود کرد كه هرجا بازی مطابق ميلشان نیست، جد و آباء و خاندان بازيكنان را یادآوری میکنند و يك نسخه برای بهتر شدن رفتار آنها پيچيد. ممکن است من و شمايی هم كه از تلويزيون فوتبال را تماشا میكنيم اين پتانسيل را در خودمان داشته باشیم كه گاه آنقدر اسير جو فوتبالی شويم و احساسات و عرق ملیمان فوران كند كه اگر كوچكترين خطايی از بازيكن مقابل ( يا بازيكن تيم خودمان) سر بزند بیآنكه درست باشد يا غلط، تمام ناسزاهايی كه بلديم را بارش كنيم.
اين مسئله كمی عميقتر از يك تجمع فوتبالی است. چيزی كه دقيقا در عدم تحمل و بردباری ما و طاقت نداشتن در برابر اتفاقاتی كه خلاف ميل و علايق شخصیمان میگذرد ريشه دارد. به نظر میرسد اين نوع واكنشها از همان دوران كودكی هم پای با ما رشد كرده است؛ همان موقع كه در بازیهای دوران بچگی هر جا به نفعمان نبود، دعوا راه میانداختيم و بازی را به هم میريختيم. همان زمان كه در مدرسه هرجا نتوانستيم خودمان را اثبات كنيم، ناسزا گفتيم يا زمانی كه بزرگ شديم و در ميان ترافيكهای كسالت آور خيابانها، فحش داديم تا دلمان خنك شود.
اگر همه اينها كنار هم بررسی شود، ناخودگاه تماشاگرانی كه ناسزا میگويند و درگيری راه میاندازند، ديگر مريخی و خارج از محدوده انسان به نظر نمیرسند. همين من و شمای نوعی، هستيم كه در گذر زمان يادگرفتيم هر كجا روزگار بر وفق مرادمان نبود، سر ناسازگاری بگذاريم با خودی غير خودی!
میگويند « باید فرهنگ سازی شود»، «چرا فرهنگ سازی نمیکنید» و...اما اينها تنها جملاتی هستند كه روتین که در مواقع بحرانی به عنوان راه حلی که هیچگاه اجرا نمیشود، مطرح میشوند.
اما هميشه قدم اول را من و شما برمیداريم؛ دو دو تا، چهاریی كنيم تا ببینیم چقدر در طول روز میتوانيم هيجان و احساساتمان را كنترل كنيم؟ هيجانی كه ممكن است خيلی دامنهدار و خطرناك نباشند و تنها با چند فحش به قول خودمان آبدار، فروكش كنند اما میتوانند شخصيت ما را تحت شعاع خود قرار دهند و ما را فردی آشوبگر، بیادب و غير قابل كنترل معرفی كنند.