آیا واژه غذا به معنای سرگین شتر است؟
چند روز پیش در مترو زنی داد سخن سر داده بود که؛ میدانید ما ایرانیان در زمانهای گذشته به جای واژه «غذا» از«خوراک» استفاده میکردیم و غذا را عربها برای تحقیر ما به زبانمان وارد کردند. چون غذا در عربی یعنی سرگین شتر!
مسافران هم اغلب، چشم و گوش شده بودند و به حرفهای او گوش میدادند و من هم مجال تفکر کافی برای پاسخ دادن به او نداشتم. اما بعد که باز این حرف را شنیدم، این مغالطه زبانی برایم جالبم شد. مغلطهای که اگر بدون منطق درون آن وارد شوی، مغلوب هستی. چراکه منطق راه مصونیت ذهن است و مغالطه و حملههای زبانی از طریق یکسان سازی مفاهیم، لغزشگاه عوام است. البته از اساس طرح چنین مواردی چندان جذاب و مهم نیست اما بد نیست برای یکبار به یکی از این مغالطهها بپردازیم تا در مواجهه با چنین سخنانی ذهنی ورزیدهتر داشته باشیم. در عربی و هر زبان دیگری هر کلمه ممکن است معانی بیشماری داشته باشد. اصطلاحا به این کلمات میگویند مشترک لفظی. مثلا «عین» در زبان عربی هفتاد معنی دارد. ترازو، چشمه، چشم، کاسه زانو و... هم از معانی عین هستند. واژه »فرار» هم دو معنی «نشان دادن دندان به معنی مشخص شدن سن در حیوانات» و »گریز» را دارد. بنابراین ممکن است واژه غذا هم در عربی معانی مختلفی داشته باشد و شاید یک معنی بد هم پیدا شود که استفاده از آن اصلا مفهوم کاربرد بد آن را ندارد. هرچند که در عربی، برای واژه غذا معادل سرگین شتر یافت نشده است.
حالا طور دیگری به این بازی زبانی میپردازیم. واژه «باز» هم به معنای «پرنده شکاری» است و هم به عنوان یک مفهوم به کار میرود، مثل باز بودن در خانه. طبق مغالطه زبانی میتوانیم بگوییم؛ در باز است. باز پرنده است. پس در پرنده است. ولی به میدانیم که در اینجا باز پرنده نیست و مفهوم آن مورد نظر است. یا همان کلمه شیر که به سه معنای شیر خوردنی و شیر جنگل و شیر آب به کار میرود.
همچنین یک واژه ممکن است در زبان اصلی که خاستگاه آن است معنایی داشته باشد که نه تنها مورد قبول کسانی نیست که آن را استفاده میکنند بلکه مورد نفرت هم باشد اما استعمال آن واژه به مرور زمان در معنایی دیگر، باعث میشود معنای اولیه آن از ذهن دور شود و معنایی مجازی پیدا کند. چنانکه حتی برخی کارها در یک فرهنگ نشانه احترام و در فرهنگ دیگر نشانه توهین است. زوم کردن روی یک واژه یا یک عمل و حکم عمومی صادر کردن و رسیدن به نتایج دلخواه تنها نشانه سطحی گری است و نه روشنفکری و عقلانیت.
نکته قابل توجه این است که طی چند سال گذشته موج ایرانی پرستی و آریایی پرستی راه افتاده است و هر روز پررنگتر هم میشود. ابتدا در فضای مجازی این مسائل باب شد و جملاتی از کوروش کبیر و ... به چشم میخورد. کم کم نماد کورش و زردتشت سر از پوسترهای ارزان قیمتی درآورد که در پیادهروها به فروش میرود و در مغازههای زیادی قاب شد و روی دیوار رفت. حرف مبهم و تکرار شونده هواداران نژاد ایرانی خالص هم این است که ما ایرانیها قبل از حضور اعراب فلان و بهمان بودیم. زبان ما این بود و رفتار ما آن بود. کار به جایی کشیده که روایت و داستان جعلی هم برای برخی مسائل درست کردند و از هر چیزی که به ذهنشان میرسد حربهای ساختند تا بگویند ایرانی اصیل طور دیگری بوده است. مثلا گفتند که آیا میدانید که هفت سین ما در گذشته هفت شین(!) بوده است و بعد شده، هفت سین و به جای شراب، سرکه داخل سفره گذاشتند، چون نوشیدن شراب حرام است؟ عده زیادی هم بدون تامل این مطالب را نقل کردند.
حرف من در این یادداشت ارزشگذاری بر قومپرستی نیست؛ حرف خوب یا بد بودن ماجرا نیست. صحبت از کمی تعقل درباره چیزهاییست که میشنویم. بد نیست قبل از نقل قول حرف و نکتهای، کمی به عقلانی بودن آن توجه کنیم. بعد هم اگر سخنی درست بود و منافاتی با عقل نداشت، در مرحله دوم به این دقت کنیم که بیان آن چه سودی دارد؟ آیا شرایط تغییر خواهد کرد؟ آیا صرف عوض شدن واژهها، کلیت مفهوم در ذهن ما تغییر میکند؟
نکته بعد هم اینکه آیا ایرانی بودن و ایرانی ماندن تنها به همین مفاهیم است؟ اینکه به جای غذا بگوییم خوراک و به جای هفت سین بگوییم هفت شین؟ چرا فقط بلدیم غر بزنیم و داد چیزهایی را سر بدهیم که دارد از بین میرود یا مثلا از بین رفته است؟ مرتب مرثیه بخوانیم برای کاخهایی که دارند ویران میشوند اما همین که خودمان به بازدید این کاخها میرویم روی در و دیوارش یادگاری مینویسیم. یا یادگاریها را تماشا میکنیم و سر تاسف تکان بدهیم و هم نوع خود را بیفرهنگ خطاب کنیم اما لحظهای بعد، بطری خالی آب معدنی خودمان را اطراف کاخ رها کنیم و به طبیعت ضربه بزنیم. چرا خوی ایرانی بودن را در قناعت و سادگی و کمک به همنوع ترویج نمیکنیم و برای حفظ ایران، از آلوده کردن محیط به شکلهای مختلف پرهیز نمیکنیم؛ هم محیط زیست، هم جسم و جان و هم زبان؟!