در اندوه بقایای کارهای نیمهتمام
«من که میدانم باز به دو ماه نرسیده این کار را هم مثل هزار کار دیگر نصفه و نیمه رها میکنی! تو همیشه اول از خودت ذوق و علاقه نشان میدهی اما هیچ کدام از کارهایت سرانجام ندارد» این جمله از آن جملات آشنایی است که احتمالا هر کدام از ما حداقل برای یکبار این جمله به گوشمان خورده است و یا مورد خطاب قرار گرفتهایم.
برای هر کدام از ما بسیار پیش میآید که کاری را با علاقه و انگیزه شروع میکنیم اما در نیمه راه، اوضاع به گونهای پیش میرود که از سر اجبار یا به خاطر هزینههای گزاف و وقتگیر بودن و فرونشستن ذوق و شوق اولیه مجبور میشویم دست از آن کار بکشیم و بعد از مدتی دوباره سراغ کار دیگری برویم و روز از نو و روزی از نو...
اگر دور و برمان را نگاه کنیم پر است از آثار و بقایای کارهای نیمه کاریای که روزی با شور و شوق شروع شده اما به سرانجام نرسیده است. به عنوان مثال کتابهایی که از نمایشگاه میخریم که در یک بازه زمانی همه آنها را بخوانیم، کتابهای زبان دوم و سومی که در دوره خاص قرار بود ما را به چند زبان مسلط کنند، سازی که با پسانداز پولهایمان در روزهای علاقه مندی به موسیقی خریداری شده است و حال همه آنها در دور و اطراف خانه خاک میخورند و به ما زل میزنند.
همه اینها تنها گوشهای از بازماندههای هیجانی شدن و تصمیمهای یک دفعهای ما برای انجام یک کار خاص و فوق العاده است کارهایی که اگر شروع نمیشد شاید از لحاظ روحی خیلی بهتر بود تا اینکه نیمه کاره رها شوند و تنها یادگاری تلخ برای ما به جا بگذارند.
اما چرا این تمایل در افراد به ویژه در میان جوانان وجود دارد؟ بنظر میرسد تمایل به شروع یک کار خاص بدون در نظر گرفتن جوانب کار برخی اوقات از شان اجتماعی یا به قول خودمان باکلاس بودن یک فعالیتی نشات میگیرد مثلا یکی از دوستان شما خوب ساز میزند، آن یکی خیلی خوب مینویسد، یکی دیگر شناگر ماهری شده است و دیگری عکاس سرشناسی است، تصور انجام دادن هر کدام از این کارها حس لذت بخشی را در دورن آدم زنده میکند به نوعی که میتواند شما را سوق دهد که بدون فکر کردن دنبال یکی از این کارها بروید.
اما آیا باکلاس بودن و تمایل هیجانی، لحظهای و نصفه و نیمه به انجام یک فعالیت خاص میتواند دلیلی موجه برای صرف وقت و انرژی و هزینه آنهم در هیاهوی زندگی ماشینی و ترافیک شدید کاری و ذهنی باشد؟ پس بهتر است کمی در انجام کارهای خارقالعاده و خاص تامل کرد. کمی باید با خودمان کنار بیاییم وقت خودمان، هزینههای انجام یک کار جدید و انرژی که میتوانیم برای آن کار بگذاریم و از همه مهمتر استعداد و توانمندی دورنی همه و همه موضوعاتی است که اگر به درستی روی آنها فکر نشود ناگاه چشم باز میکنیم و خودمان را در میان کوهی از بقایای کارهای نیمه تمام میبینیم؛ کارهایی که نه تنها وقت و انرژی و هزینه بر هستند بلکه خودکم بینی و از دست دادن اعتماد به نفس را بدنبال خواهند داشت شاید داشتن یک ساز یا دوربین و رفتن به کلاس، حس مسرت بخش و احساس قدرت به آدم بدهد اما نیمه رها کردنش میتواند حس بدتری به دنبال داشته باشد.