چرا باید از کسی که لطفی به ما کرده سپاسگزاری کنیم؟
«سپاسگزاری» یک معادل دیگرش «شکر» است. شکر را اگر با کسره بخوانید، میشود چیزی که فنجان چایتان را شیرین میکند. نه فقط چای، که قهوهی تلختان را هم شیرین خواهد کرد و خدا را چه دیدید، شاید همان قهوه، خاطرهانگیزترین قهوهای شد که مینوشید! اما این شکر، معادلِ اسم پروندهی این هفتهی 5روز نیست. باید آن را با ضمه بخوانید، تا معادلِ اسم این پرونده بشود.
با همه این حرفها، چه این شکر چه آن شکر، هر دو در یک چیز مشترکند: شیرینی! واقعیت این است که شکر با ضمه هم، خیلی چیزها را شیرین میکند. چیزهایی بسیار بزرگتر و دلچسبتر از فنجانی چای یا قهوه. در نوشیدن فنجانی قهوه، شما نوعی آسودگی و آرامش را تجربه میکنید؛ در عادت به شاکر بودن هم، زندگی آرام و انسانیای را خواهید چشید که کم شیرین نیست و خیلیها دربهدر دنبالش هستند!
ــ چرا تشکر میکنم؟ چرا تشکر میکنی؟ چرا تشکر میکند؟
1. تشکر کنید تا نعمتهایتان زیادتر شود؛ رابطه شکر و نعمت مثل رابطهی نور و دیدن است. نور اگر نباشد، دیدن تعطیل است ــ حالا مردمکها و عدسیها و چشمپزشکها و صنفِ عینکسازها هرچه میخواهند زور بزنند. شکر نعمتهای قبلی هم اگر نباشد، نعمتهای بعدی تعطیلند. این یکی از قانونهای جهان است و بروبرگرد ندارد. حالا، آنها که میخواهند نعمتهای بیشتری سمتشان سرازیر شود، تشکر از نعمتهایی را که دارند، پشت گوش نیاندازند.
2. تشکر کنید تا انسانیتتان ثابت شود؛ معلوم است که نمیشود رویمان را بکنیم آن طرف و انگار نه انگار! اگر کسی کاری برایمان کرد یا کمکی بهمان داد، باید از او تشکر کنیم. این، یکی از واضحترین علامتها برای تشخیص انسان بودن یکی است. واقعاً چطور باید توضیح بدهیم که کسی که مدام دلش میخواهد مورد لطف قرار بگیرد ولی حس تشکر کردن از آنها که به او لطف میکنند ندارد، آدم متمدن و انسانی نیست؟!
3. تشکر کنید تا محبوب و محترم باشید؛ چه کسی لذت میبرد از دیدن آدمیزاد طلبکاری که هر چه برایش کنی، برنمیگردد یک «خیلی ممنونِ» خفیف بگوید؟ چه کسی کیف میکند از بودن با آدم پررویی که حتی به اندازه گفتن یک «متشکرم» خشک و خالی هم باادب و سخاوتمند نیست؟
4. شکر کنید تا توی امتحان خدا کم نیاورید؛ اگر قرار بود خدا امتحانمان نکند، ما را اصلاً آدم خلق نمیکرد! فرشته خلقمان میکرد که نه شهوتی دارد و نه امتحانی. اما ما آدمیم ظاهراً، و بیتردید دو وقت امتحان خواهیم شد: یکی وقتهایی که همه چیزمان جور است و در رفاهیم، یکی هم وقتهایی که کمیتمان بدجور لنگ است و گرفتاریم. در این دومی، نباید بنای آه و زاری و بیصبری گذاشت و در آن اولی، نباید باد کرد و عین خیالمان نبود و شکر نعمتها بیشکر نعمتها! ما به اوستای خیاطی که میدانیم و همه هم میگویند کارش حرف ندارد، بیخودی مزد نمیدهیم؛ زمانی پولش میدهیم که لباس خوشقوارهای برایمان بدوزد. خدا هم قرار نیست بیمحک، صندلی کسی را بردارد و وسط بهشت بگذارد!...