خوردن تنها هدف نیست
بعضیها بيمارند. دست خودشان كه نيست، مريضند. حتی اگر يك لقمه كوچك هم بخورند و بروند بايستند روی ترازو میبينی كه دو سه كيلو چاقتر شدهاند. خوب اينها هم اينطوریاند دیگر. ما با اينها كاری نداريم. با آنهايی كار داريم كه وقتی میرسند سر سفره به هيچ چی و هيچ كس رحم نمیكنند. نه به غذاها رحم میكنند و نه به كسانی كه دور سفره نشستند تا يك لقمه نان بخورند. مخلص کلام، ما با کسانی کار داریم که فقط با شکمشان کار دارند.
اندازه بخور، همیشه بخور: نمیگویم بشوید مرتاض. اصلا خودتان را اذیت نکنید. ما از شما نمیخواهیم که روی میخ بخوابید یا اینکه روی خورده شیشه راه بروید و یا آتش بخورید. اصلا و ابدا. بخورید. نعمات خدا از آن شماست. فقط آنقدر نخورید که دیگر نای نفس کشیدن نداشته باشید.
زیاد بخوری، غذایت را دور ریختهای: چرا غذای دو وعده را در یک وعده بخوریم؟ اسراف که شاخ و دم ندارد. همین است دیگر. هرچه را که قدرش را ندانی، به نوعی داری اسرافش میکنی. غذا اسراف میشود. سلامتیات اسراف میشود. وقتت اسراف میشود. وقتی هم که خیلی اسراف شد، شاید ایمانت هم اسراف شود.
**هر عملی، عکسالعملی دارد. این یک قاعده فیزیکی است. پرخوری هم عملی است که عکسالعمل و آثاری دارد. هم تاثیرات فیزیکی و هم غیرفیزیکی.
الف) آثار فیزیکی:
پرخوری آدم را کمعقل میكند؛ میگویند انیشتین فقط از 10 درصد ظرفیت مغزش استفاده کرده و دنیای فیزیک را دگرگون کرده است. حال فکر کنید اگر انیشتین آدم پرخوری بود از آن 10 درصد 9 درصدش میرفت پی خوردن. احتمالا با مابقیاش هم فقط میتوانست یک دکه بزند و ذرت مکزیکی بفروشد. (بالاخره مغز هم گنجایشی دارد. اگر مدام فکر و ذکرت را بدهی به خوردن، پس کی میخواهی به مابقی زندگیات فکر کنی. زندگی است و هزار و یک فکر و دغدغه.)
دهان آدم پرخور، بو میدهد: 153 نوع غذا و آش و سوپ و چاشنی و سالاد و ادویه و ترشی و شور و دسر و میوه را ریختهای داخل بطن مبارک، بعد انتظار داری ترکیب شیمیایی همه آنها با هم بشود گلاب قمصر و عنبر شامی و عطر چهل فواکه و ادکلن اعلای فرانسوی. نه عزیز دلم! بهتر است با این وضعیت تا اطلاع ثانوی با کسی روبوسی نکنید.
ب) آثار غیر فیزیکی:
غذاي زياد دل را ميكُشد: هر گلی آب میخواهد ولی اگر مدام آبش بدهی، خفه میشود. میگندد. حکمتش میشود دوستی خاله خرسه. به اميد اينكه زودتر بزرگ شود مدام به آن آب میخورانی غافل از اينكه دو دستی داری هلاكش میكنی. آدمیزاد هم محتاج غذاست برای زنده ماندن ولی غذای زیاد جسم و روحش را با هم میخشکاند.
هر کس زیاد بخورد بار زندگی بر دوشش سنگینی میکند. کسی که زیاد میخورد. کلی در زندگیاش سنگین است. کارهایش کند پیش میرود. دیگر حال و حوصله هیچ کاری را ندارد. زندگی او را در تنگنا قرار میدهد و بار زندگی بر دوشش دشوارتر میشود. خرج و مخارج درمان، سلامتی از دست رفته و نیز کسب غذای جدید هم به جای خود. خلاصه برداشتن این بار سنگین، گاو نر میخواهد و مرد کهن.