کجاها ساکت نباشیم؟
سکوت خیلی فایدهها دارد، اما بعضی وقتها هیچ فایدهای ندارد اگر شکسته نشود. سکوتی پرفایده و خاصیت است که به جا و وقتش شکسته شود و صرفاً یک بالاپوش نباشد که طرف بپوشد و خیال کند با آن خیلی باوقار و خردمند جلوه میکند!
در این پنجره لیستی است که وقتهای شکستن سکوت را به شما گوشزد میکند. بخوانید و عمل کنید، ولی دقت هم بکنید که به این بهانهها تبدیل به آدم پرحرفی نشوید.
1. وقتهایی که باید کسی را هدایت کنید. اگر یک نفر از شما آدرسی را پرسید یا به وضوح دیدید که دنبال آدرسی میگردد که دقیقاً میدانستید کجاست، سکوتتان را بشکنید و تا بندهی خدا گم و گور نشده، بهش راه را نشان بدهید. سکوت فایده دارد؛ اما فایدهاش کجا به پای حرف زدنی میرسد که با آن کسی از چاه به راه میآید و علامتسؤالهای بالای سرش، یکی یکی محو میشود. دلیل اینکه خدا پیامبرها را هم با کلام مبعوث کرده، همین است. وگرنه آنها عقلشان خیلی بیشتر از ما کار میکرد که سکوت کنند و مستفیض شوند از فوائد ساکت بودن.
2. وقتهایی که میخواهید حرف بهدردخوری بزنید. هر حرفی بهدردخور نیست. حتی خیلی وقتها نصیحتی که میخواهیم کسی را بکنیم هم، حرف بهدردخوری توش نیست و پر است از شعار و حرفهای کلی. اگر غربال کردید و واقعاً دیدید حرفی بهدردخور در خورجین دارید، معطل نکنید و دهان شریف را باز کنید.
3. وقتهایی که میخواهید ذکر خدا بگویید. آدم ساکت، از خیلی گناهها دور است. سکوت خودش عبادت است. آدم عاقل ــ بیهیچ دلیل موجهی ــ عبادتش را تعطیل نمیکند؛ مگر آنکه بخواهد آن را به عبادتی دیگر وصل کند.
4. وقتهایی که باید سؤالی بپرسید. ساکت بودن فایده و فضیلتی ندارد وقتی چیزی را نمیدانید اما براحتی میتوانید آن را سؤال کنید و از جهل و ندانمکاری بیرون بیایید. سکوتِ محصلی که درس معلمش را نفهمیده، دلیل انضباط او نیست؛ به او خواهند گفت حواست سر کلاس کجا بوده و مگر خواب بودی که دست بلند نکردهای و نپرسیدهای.
5. وقتهایی که باید جواب سؤالی را بدهید. هیچ چیز همتای یاد دادن و یاد گرفتن نیست. وقتی چیزی را ندانی در حالی که دور و برت زیادند کسانی که بدانند، یا چیزی را بدانی در حالی که دور و برت فراوان هستند کسانی که ندانند، هیچ دلیلی برای نیاموختن و نیاموزاندن موجه نیست. حتی اگر بستر، بستر مرگ باشد یا در میدان جنگ باشی یا اصولاً آدم ساکتی باشی!
6. وقتهایی که روح شلوغ و ناآرامی دارید. آدمیزاد، گاهی وقتها، نزدیک است که دلش بترکد. گاهی چنان حجم مشکل یا غم یا شادی بالاست که از ظرف وجود آدم سرریز میکند و انسان طاقتش را ندارد. این جور وقتها، بهترین کار حرف زدن با کسی است که بهش اعتماد داری و باحوصله پای حرفهات مینشیند. بعد از این صحبت است که به وضوح میبینی سبکتر شدهای و دلت وزن کم کرده است.
7. وقتهایی که میبینی تازهواردی تو آمده و احساس غریبی میکند. به حرف بگیرید آدمی را که برای اولین بار وارد جایی شده و کسی را آنجا نمیشناسد. کمی بروید آنطرفتر و جا باز کنید کنارتان بنشیند و بهانهای برای حرف زدن پیدا کنید تا جو برای بندهخدا شکسته شود و غریبیاش نکند.