خرج کردن یا خرج نکردن، مسئله کدام است؟
وقتی میگویند: «طرف آدم قانعی یه.» ممکن است تصورات متفاوتی از آن شخص در ذهنها تداعی شود. مثلا:
«طرف آدم خسیسی یه.»
«طرف کنسه.»
«از دستش آب زمین نمیچکه.»
«دستش توی جیبش نمیره.»
«یاد شخصیت کارتونی اسکروچ میافته.»
«جونش رو میده ولی پولش رو هرگز.»
البته کسانی که اینطور فکر میکنند کمی هم کملطفی میکنند. آنها که نیمه پر لیوان را میبینند معمولا تصورات دیگری دارند، مانند:
«طرف حساب کتاب سرش میشه.»
«با کم هم راضی میشه.»
«با برجی صدهزار تومن هم میتونی چند سر عائله رو بچرخونه.»
«سر موقعاش خرج میکنه.»
خلاصه هزار و یکی تصور و جمله و برچسب هست که میتوان به آقا یا خانم قانع چسباند. ولی واقعا به مفهوم واقعی کلمه قناعت چیست؟
چطور میتوان قانع بود؟
کمی اقتصادی فکر کن: قناعت همان اقتصاد است. معنای بعضی از لغات هم در لغتنامهها خود گویای تمامی زوایای آن است. مثل همین اقتصاد: «میانهروی در هر كاری. رعایت اعتدال در دخل و خرج. میانهروی در هزینهها٬ میانكاری، صرفهجویی.»
خودت را کنترل کن: قناعت یعنی اینکه خودت را کنترل کنی. خرجت را کنترل کنی که به دخلت بخورد. خودت را کنترل کنی که بریز و بپاش راه نیاندازی. خانوادهات را کنترل کنی که نکند آخر برجی شرمنده صاحبخانه محترم بشوی که حتی یک پاپاسی نداشته باشی، حقش را بدهی. قناعت مثل شمشیری میماند که بالای سرت میایستد که نکند خودت را بدبخت کنی.
به همینی که داری راضی باش: باید کار کرد و درآمدی هم برای گذران زندگی به دست آورد ولی نه اینکه خود را به آب و آتش زد تا هر جوری شده بیشتر پول درآورد. همین که زندگی بگذرد و همه کنار هم شاد باشند، کفایت میکند. باید خدا را شکر کرد و به وضعیت موجود راضی بود. داشتی بخر، خرج کن. نداشتی راضی باش. مجبور نیستی بروی پنج شیفت کار کنی تا مثلا یک ماشین آخرین مدل بخری یا اینکه بروی از 24 نفر دستی پول بگیری که مثلا عیال محترم بروند و کمی نوک بینیشان را ببرند بالا.
جلوی خودت را بگیر: از جلوی مغازه لباسفروشی رد میشوی. یکی از لباسها چشمت را میگیرد. خوشت میآید. کمی حساب کتاب میکنی، میبینی اگر آن را بخری باید چهار روز گشنه بمانی یا اینکه نمیتوانی کتاب درسیای را که باید بخوانی، بخری یا اصلا اینها هم اگر نباشد، در خانه ده تا لباس دیگر لنگه همین را داری. به لباس از طرف ما سلام میرسانی و از جلوی ویترین در حداقل وقت ممکن دور میشوی. به همین راحتی.
به هیچ کس و هیچ چیزی محتاج نباش: وقتی آدم زیر منت کسی جز خدا باشد مثل این است که توی گیره گذاشته باشندش و مدام فشار بدهند تا صدای استخوانهایش به گوش همه برسد. انگار هزاران خروار بارش کرده باشند. هیچ لذتی دلپذیرتر از این نیست که به هیچ کس و هیچ چیزی محتاج نباشی حتی به فرزندانت. کمی قناعت کن. همین.