اثرات مثبت قناعت در زندگی
قناعت از آن چیزهاست که در بکار بردنش اصلا و ابدا نباید قناعت کرد. مثل گنجی میماند که تمامی ندارد. هر چه بیشتر قناعت کنی گنجت بیشتر میشود و اگر درویش هم باشی، پادشاه خواهی بود.
قناعت کن ای نفس بر اندکی
که سلطان و درویش بینی یکی
این را شیخ اجل سعدی میگوید که دنیا دیده است و یک باب از هشت باب گلستان و یک باب از ده باب بوستانش را به همین قناعت خودمان اختصاص داده است و کلی هم شکر سخنی کرده است در این باب.
قناعت باعث میشود تا:
قناعت سرافرازد ای مرد هوش: اگر دستت توی جیب خودت باشد، اگر به جای اینکه چشمت دنبال دست مردم باشد، اگر کمتر خرج کنی، اگر نخواهی که به کسی رو بیاندازی، میتوانی سرت را بالا بگیری و بگویی که من محتاج هیچ کسی نیستم جز خدا. میتوانی همیشه سربلند باشی.
چو سختی پیشش آید سهل گیرد: نمیدانم این درویشها را دیدهاید یا نه؟ یک کشکول میگیرند دستشان و میگردند در خیابانها و کوچهها. دار و ندارشان همان خرقه کهنهشان است و همان کشکولشان و چشم دارند به رزق خداوند. نه دردی و نه اعصاب خوردی. بیخود و بیجهت حرص دنیا را بزنند که چه. با یک تکه نان خشک هم سیر میشوند و کیف دنیا را میبرند. البته درویش نباشید. کار کنید و پول دربیاورید ولی پول هم نبود، نبود. راضی باشید به هر آنچه دارید. آن موقع است که شیرینی زندگی را خواهید چشید. از قدیم و ندیم گفتهاند خوشبختی به پول نیست به دل خوش است. خوشبخت باشید.
چو قانع شدی سیم و سنگت یکیست: بینیازی عین ثروت است. اگر خروار خروار طلا و جواهر داشته باشی و باز محتاج باشی به پول بیشتر و حرص و جوشش را بزنی که همهاش به ارزنی هم نمیارزد. آدم قانع به جویی هم سیر میشود و آدم حریص سیری ندارد.
خداوند از آن بنده خرسند است: جز از او نخواهید و جز به او محتاج نباشید. نه به دیگران و نه حتی به چیزی. فکر کنم تمام دین همین باشد و بخواهد که همین را بگوید. پس هر آنچه خدا داده است ما را راضی و خوشحال خواهد کرد.
{از گلستان و بوستان شیخ اجل سعدی}
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
قناعت سرافرازد ای مرد هوش
سر پر طمع بر نیاید ز دوش
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
نپنداری این قول معقول نیست
چو قانع شدی سیم و سنگت یکیست
خداوند از آن بنده خرسند نیست
که راضی بقسم خداوند نیست